محمد راه می رفت و من هم حرکت می کردم. سرش را بالا گرفت و مرا نگا...


محمد راه می رفت و من هم حرکت می کردم. سرش را بالا گرفت و مرا نگاه کرد و لبخند زد. لبخندش انگار زیبا ترین منظره ی دنیا بود.
دلم می خواست همین طور نگاهم کند. قطره ای آب به سویش فرستادم که روی گونه ی محمد نشست. محمد قطره ی آب را با دستش روی صورتش کشید و برایم دست تکان داد.
. برشی از کتاب پیامبر و ابر
(مجموعه دوستان عجیب پیامبر)
. ✅ روایتی متفاوت از داستان زندگی پیامبر اکرم ص از زبان یک ابر
. نویسنده: مهناز فتاحی تصویرگر: حسن عامه کن انتشارات کتاب سحر
.
✅ برای بچه های پنج تا نه سال
.
☁️ پیامبر و ابر
مجموعه دوستان عجیب پیامبر
.
قیمت ۷۰۰۰ تومان
سفارش دایرکت
.
#کتابخانه_کودک #کتاب #کودک
#هاچین #هدایای_شهید_چمران




منبع: chamran_gifts