Confidence is not ‘they will like me’. Confidence is ‘I’ll be fine if they don’t’.
اعتماد به نفس به این نیست که "آنها من را دوست خواهند داشت". اعتماد به نفس به این است که «اگر این کار را نکنند هم حال من خوب خواهد بود ».
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی «اگر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.
«اگر هیچچیز نتواند ما را از دهشت مرگ رها کند، لااقل عشق باید ما را از وحشت زندگی نجات دهد.»
. .
اصل لانگ دیستنس رو
جمال ثریا توصیف میکنه،
اونجا که میگه:
«اگر دیداری هم نباشد؛
حتی اگر لمسی هم نباشد؛
بی دلیل برای بعضیها...
همیشه جایی در دلهایمان هست...».️
جمال ثریا چقد قشنگ میگه:
«اگر دیداری هم نباشد، حتی اگر لمسی هم نباشد، بی دلیل برای بعضی ها، همیشه جایی در دلهایمان هست…!»
•
اونجا که رسول یونان اول یکی از شعرهاش نوشته بود:
«اگر تو نبودی عشق نبود و همینطور اصراری برای ادامه زندگی»
دوست دارمـ بدونی چقدر حرف دل من به تو بود
اصل لانگ دیستنس رو
جمال ثریا توصیف میکنه،
اونجا که میگه:
«اگر دیداری هم نباشد؛
حتی اگر لمسی هم نباشد؛
بی دلیل برای بعضیها...
همیشه جایی در دلهایمان هست...».️
#یاد_بگیر..
«اگر دیدی اشتباه کردی، برگرد
میدانی...
لازم نبود بروی
تا باورت شود بیتو میمیرم
من
هربار که گفتم:
«اگر بروی میمیرم»
- از تصورش -
یکبار مُردم.
#رحمان_نقیزاده
یکی از شاگردان استاد میخواست با داشتن رفتاری توهینآمیز، بیادبانه و تحقیر کننده و همچنین دادن پاسخهای نیشدار به او، استاد بزرگ را مورد امتحان قرار دهد. به همین علت به مدت سه روز، هنگامی که استاد صحبت میکرد، او را احمق خطاب میکرد و با حالتی خودخواهانه و تکبرآمیز وی را مورد تمسخر قرار میداد.
سرانجام، در پایان روز سوم، آن مرد دیگر نتوانست طاقت بیاورد. بنابراین از استاد پرسید : «چطور میتوانی بعد از اینکه سه روز به تو بیاحترامی کردم، اینقدر مهربان و با محبت با من رفتار کنی؟ هر دفعه که تو را رنجاندم با حالتی محبتآمیز به من پاسخ میدادی، این چطور امکانپذیر است؟»
استاد از او پرسید : «اگر کسی به تو هدیهای بدهد و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق میگیرد؟»
سؤال استاد بینش جدیدی را در ذهن فرد ایجاد کرد.
وقتی فردی به شما توهین میکند و شما از پذیرفتن آن امتناع میورزید، مسلماً این اهانتها به همان فرد توهینکننده تعلق میگیرد. پس چرا سعی میکنید برای چیزی که به فرد دیگری تعلق دارد خودتان را ناراحت و عصبانی کنید...؟
تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند. اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.