کپشن های مربوط به «چرا

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی «چرا

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

شاید بتونید با نبودنش کنار بیاید، ولی هیچوقت با این موضوع که «چرا این همه زور زدم و بازم نشد» هیچوقت نمیشه کنار اومد.

من در روابط ام خیلی جدی‌ام
خیلی مراقب‌ام
و خیلی نسبت به احساساتی که به آدمها می‌دم احساس مسئولیت می‌کنم.
اما با چه چیزی مواجه می‌شم؟
«چرا همه چیز رو انقدر جدی می‌گیری؟»
چون جدی هست!

‏این جمله «چرا ازدواج نمیکنی؟» یکی از احمقانه ترین سوال‌های دنیاست.

‏ولی به نظرم بزرگترین شوکِ زندگی همونجا به آدمیزاد وارد میشه که از خودش میپرسه:«چرا واسه کسی دارم دست‌وپا میزنم که نه واسش ارزش دارم نه منفعت خاصی واسم داره؟! چرا نمیفهمی هیچ‌جای زندگیش نیستی بشر؟! بس کن!»

‏غمگین‌ترین سوالی که میشه پرسید
«چرا دیگه مثل قبل نیستیم؟»

گفت: «آدم‌ها با رویاها‌شون زندگی می‌کنند.»
گفتم: «چرا که نه؟ مگه چیزی غیر از رویا هم وجود داره؟»
گفت: «به پایان رسیدن رویاها!»


#عامه_پسند
#چارلز_بوکوفسکی
.️ .️

گفته بودی که
«چرا محو تماشای منی؟
آنچنان مات که یکدم
مژه بر هم نزنی!»
مژه بر هم نزنم
تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو
به‌قدر مژه برهم‌زدنی..!

#فریدون_مشیری

عادت گفتاری افراد خیلی دوست داشتنی:

۱. هرجا که می‌توانند مودب باشند، هستند
۲. قدردان محبت‌های کوچک هستند
۳. تعریف‌شان واقعی است
۴. از ته دل همدردی می‌کنند
۵. اطلاعات مفید را با دیگران به اشتراک می‌گذارند
۶. به دیگران پیشنهاد کمک می‌دهند
۷. با اعتماد به نفسِ به‌جا صحبت می‌کنند
۸. از اسامی و عناوینِ محترمانه استفاده می‌کنند
۹. یادشان نمی‌رود که عضوی از تیم هستند
۱۰. دیگران را به هم معرفی می‌کنند
۱۱. نوبت‌شان را فراموش نمی‌کنند
۱۲. به دیگران می‌گویند که به آنها اعتماد دارند
۱۳. به دیگران اجازه می‌دهند برای خودشان تصمیم بگیرند
۱۴. گوش می‌دهند و می‌خواهند بیشتر بدانند
۱۵. مسئولیت‌پذیر هستند
۱۶. حمایت‌شان را اعلام می‌کنند
۱۷. همیشه می‌پرسند: «چرا که نه؟»
آدم‌ های دوست داشتنی اغلب آدم‌هایی رویاپرداز، مثبت‌نگر و عمل‌گرا هستند.

مردی به یك مغازه فروش حیوانات رفت و درخواست یك طوطی كرد.
صاحب فروشگاه به سه طوطی خوش چهره اشاره كرد و گفت: «طوطی سمت چپ ۵۰۰ دلار است.»
مشتری: «چرا این طوطی اینقدر گران است؟»
صاحب فروشگاه: «این طوطی توانایی انجام تحقیقات علمی و فنی را دارد.»
مشتری: «قیمت طوطی وسطی چقدر است؟‌»
صاحب فروشگاه: طوطی وسطی ۱۰۰۰ دلار است، برای اینكه این طوطی توانایی نوشتن مقاله ای كه در هر مسابقه ای پیروز شود را دارد.»
و سرانجام مشتری از طوطی سوم پرسید و صاحب فروشگاه گفت: «‌ ۴۰۰۰ دلار.»
مشتری: «این طوطی چه كاری می تواند انجام دهد؟»
صاحب فروشگاه جواب داد:‌ «صادقانه بگویم من چیز خاصی از این طوطی ندیدم ولی دو طوطی دیگر او را مدیر صدا می زنند!!»

عکس
داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و ادامه دارد...

ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست»
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند»
«آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، می‌توانم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم.
تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«می‌توام با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید.
آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.
خودش منظورم را می‌فهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

شاید, بتونید, نبودنش, کنار, بیاید, هیچوقت, موضوع, بازم, نمیشه, اومد, روابط, خیلی, جدیام, مراقبام, نسبت, احساساتی, آدمها, میدم, مسئولیت, میکنم, چیزی, مواجه, میشم, انقدر, میگیری, جمله, ازدواج, نمیکنی, احمقانه, ترین, سوالهای, دنیاست, نظرم, بزرگترین, شوکِ, زندگی, همونجا, آدمیزاد, وارد, خودش, میپرسه, واسه, دارم, دستوپا, میزنم, واسش, ارزش, منفعت, خاصی, واسم, داره, نمیفهمی, هیچجای, زندگیش, نیستی, غمگینترین, سوالی, پرسید, دیگه, نیستیم, رویاهاشون, میکنند, گفتم, وجود, پایان, رسیدن, عامهپسند, گفته, بودی, تماشای, آنچنان, یکدم, نزنی, نزنم, دستم, نرود, بهقدر, برهمزدنی, عادت, گفتاری, افراد, دوست, داشتنی, هرجا, میتوانند, مودب, باشند, هستند, قدردان, محبتهای, کوچک, تعریفشان, واقعی, همدردی, اطلاعات, مفید, دیگران, اشتراک, میگذارند, پیشنهاد, میدهند, اعتماد, نفسِ, بهجا, صحبت, اسامی, عناوینِ, محترمانه, استفاده, یادشان, نمیرود, عضوی, معرفی, نوبتشان, فراموش, نمیکنند, میگویند, آنها, دارند, اجازه, برای, خودشان, تصمیم, بگیرند, میخواهند, بیشتر, بدانند, حمایتشان, اعلام, همیشه, میپرسند, اغلب, آدمهایی, رویاپرداز, مثبتنگر, عملگرا, مردی, مغازه, فروش, حیوانات, درخواست, طوطی, صاحب, فروشگاه, چهره, اشاره, دلار, مشتری, اینقدر, توانایی, انجام, تحقیقات, علمی, دارد, قیمت, وسطی, چقدر, ۱۰۰۰, اینكه, نوشتن, مقاله, مسابقه, پیروز, سرانجام, ۴۰۰۰, كاری, تواند, جواب, صادقانه, بگویم, ندیدم, مدیر, زنند, داستانی, زیبا, کتاب, ۳۴۵میلیون, لایک, رکوردار, دنیای, مجازی, ۲۰۱۵, بوده, ادامه, نخستین, شهرمان, بودیم, تلفن, شدیم, موقع, ساله, بودم, یادم, میآید, برّاقی, دیوار, گوشیاش, پهلوی, آویزان, نمیرسید, وقتی, مادرم, میکرد, شیفتگی, حرفهایش, میکردم, بردم, جایی, داخل, دستگاه, میکند, لطفاً, مورد, همهکس, میداند, شماره, نشانی, تجربۀ, شخصی, روزی, خانۀ, همسایهمان, رفته, زیرزمین, خانه, ابزارهای, جعبه, ابزارمان, بازی, ناگهان, انگشتم, وحشتناکی, گریه, فایده, نداشت, دهانم, میمکیدم, میرفتم, چشمم, افتاد, سرعت, چهارپایه, آشپزخانه, آوردم, گذاشتم, برداشتم, نزدیک, گوشم, ثانیه, صدایی, پیچید, بفرمائید, حالی, چشمانم, میآمد, مادرت, هیچکس, خونریزی, داری, میتوانی, جایخیِ, یخچال, میتوانم, آنجا, بردار, انگشتت, نگهدار, کاری, مراجعه, مثلاً, امتحانات, درسهای, جغرافی, ریاضی, یکروز, قناریمان, ناراحت, دوباره, سراغ, ماجرا, برایش, حرفهایم, پرندهای, چنین, میخواند, باید, گوشۀ, بیفتد, بمیرد, یادت, باشد, دیگری, آواز, خواندن, تسکین, یافتم, پرسیدم, کلمۀ, چطور, هجّی, یکسال, کوچکمان, پاسیفیک, نورث, بوستن, مکان, کردیم, دوستم, متعلّق, دیواری, قدیمی, هیچگاه, جدیدی, خانهمان, مشابهی, نداشتم, کمکم, نوجوانی, هرگز, خاطرات, مکالمات, نکردم, غالباً, لحظات, تردید, سرگشتگی, امنیت, آرامشی, تلفنی, میافتادم, راستی, مهربان, صبور, پسربچه, میگذاشت, رفتن, دانشگاه, هواپیمایم, سیاتل, ساعت, توقف, دقیقه, خواهرم, بدون, چکار, اپراتور, دوران, کودکی, گرفتم, آشنا, فکرش, کرده, باشم, مدتی, سکوت, برقرار, خندیدم, خودت, هستی, دادم, نمیدانم, میدانی, برایم, تلفنهایت, بودند, تمام, سالها, بارها, بودهام, خواستم, ملاقات, آمدم, تماس, بگیرم, حتماً, شارون, برگشتم, پاسخ, میتوام, دوستش, هستید, متأسفم, مطلب, میگویم, صورت, نیمهوقت, زیرا, بیمار, هفته, گذشت, گفتید, قدیمیاش, انگشتتان, بودید, تعجب, پیغام, گذاشته, زدید, برایتان, بخوانم, لحظه, کشید, پاکتی, نوشته, منظورم, میفهمد, تشکر, تأثیری, ممکن, بگذارید, نگیرید,