که رشک برد فرشته از پاکی ما
که بگریزد دیو ز بیباکی ما
آنوقت میتوانستیم
به این موضوع و موضوعات دیگر
اینقدر بلندبلند بخندیم
تا همسایههامان از خواب بیدار شوند...
حسین پناهی
اشعارکوتاه.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی امان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سه هفتست مامانمو ندیدم. درسته وقتی هست گیر میده و عصبیم میکنه ولی وقتی نیست انگار زندگیم خالیه. انگار یه تیکه از وجودم نیست. روزی که زانوش رو عمل کرد تا به هوش اومد، با اینکه کلی درد داشت، رو کرد بهم و پرسید: ناهار خوردی؟ تو یخچال خونه واست گذاشتمها.
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعلهیْ تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
مولانا
. .
اگه رابطت لانگه بهش بگو:
صد بوسه داده ایم امانت دست باد
تا که تو را نسیم ببوسد به جای ما
.࿐
وقتی کسی از غذا ایراد الکی میگیره مامانم میگه:
این بازی سرِ سیر بودنه
حکایت بهونه های آدما هم همینه؛
همش بازیه سرِ سیریه، نمیخوانمون!
.࿐
آدم تاکسیکو فقط مامانش دوست داره و من
انگار چاییم یخ کرده، بستنیم آب شده، پیرهنم نخکش شده، آب گل پاشیده به لباسم، با جوراب پا گذاشتم تو دمپایی خیس، چایی ریختم رو کتاب امانتی
مامان بزرگم حرف قشنگی میزنه :
هوا که خنک میشه
درختهایی که سایه مینداختن
فراموش میشن
به سنی رسیدم که مامانم اجازه میده ولی کسیو ندارم باهاش بیرون برم :/
.
ازین سوتیا دادید ایا !؟
تعریف کنید برام ....
#کامنت_کنید
خودم: زیاد سوتی دادم.
مثلا پیامی که باید به خودش میدادم
و راجب مامانش تو پیام حرف زده بودم وغیبت کرده بودم، پیامو اشتباهی برای مامانش فرستادم/ ...