صبر
میکنیم
و
باشد
که
غم
خجل
شود
از
صبرِ
بیصدایِ
ما.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خجل
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
باشد که غم خجل شود از صبرِ قلب ما...
"معصومه صابر "
پیش جفای تو، خجلم از وفای خویش
#هلالی_جغتایی
ای کاش تو بودی که بخوانی غزلم را
اشعار مرا خوب بخوانی و ببینی اجلم را
از درد دلم پیر شدم تاب و نفس رفت
ای کاش تو بودی که بگیری بغلم را
یک عمر به قلبم زده ام حسرت آنکه
یک لحظه بمیرم که ببینم عسلم را
من خیره شدم بر تو و آن چشم قشنگت
شاید تو ببینی رخ زرد و خجلم را
در پیش خدا شافی من از غم خود باش
تا بلکه خدا هم بپذیرد عملم را
اگر خواستیم پیش خدا خجل نشویم چه کنیم؟!
اینها که توبه می کنند، در بهشت اگر یادشان باشد که در دنیا گناه کرده اند شرمنده اند و این شرم عذاب است و در بهشت جا برای هیچ نحو عذاب نیست ...
ذات اقدس اِله کاری می کند که از یاد خود ما می رود،
از صحنه قلب ما برطرف می کند. هم پیش مَلَک می پوشاند و هم پیش فلک، هم پیش انبیا می پوشاند، هم پیش اولیاء...
لذا تائب در قیامت وقتی وارد بهشت شد، اصلا یادش نیست که گناه کرده است تا خجل بشود،
ماییم و این رحمت بی انتها ...
این شعر به صورت عمودی و افقی یك جور خوانده میشود!
با چهره، افروخته، گل را، مشكن!
افروخته، رخ مرو، تو دیگر، به چمن!
گل را، تودیگر، مكن خجل، ای مه من !
مشكن، به چمن، ای مه من، قدرسخن !
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتندس
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم.
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در ایستاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است.
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم.
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست.
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
وز همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
” مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.”
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!
به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی
که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی . . .
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه نیاید چه کنم؟!
آنقدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه بیاید چه کنم؟!
انسان نباید هیچوقت از اینکه در اشتباه بوده است ، خجل و شرمسار باشد ، هر چه که باشد ، امروز عاقلتر از گذشته شده است .
جاناتان سویفت