ناگهان به خودش آمد و دید که مدتیست نشسته کنجی و دارد به همه چیز فکر میکند. شبیه به آدمِ در حال غرق شدنی خودش را از آب بیرون کشید، نفسش را داد بیرون و گفت: بیخیال! بلند شد و برای خودش چای ریخت و دوباره به کارش مشغول شد.
مدتی بود که تا مرز خستگیِ مفرط کار میکرد و اعتقاد داشت که آدم نباید یک ثانیه هم بیکار شود، وگرنه مینشیند عمیقا فکر میکند و عمیقا غصه میخورد و عمیقا پیر میشود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی خستگی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
خستگی اونجاست که وانمود میکنی همه چی مرتبه.
وسط چت خوابش میبره ناراحت میشی؟!
مگه چند نفر تو دنیا هست که تو اوج خستگیش دوست داره وقتشو تا اخرین ثانیه با تو بگذرونه؟!
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید قدم زد!.
«یک روز، برای یک نفر، کفایت میکنی!
بدونِ هیچ تلاش و خستگی...» .️
یک روز برای یک نفر کفایت میکنی،
بدون هیچ تلاش و خستگی.
. .
پارتنر مناسب اونیه که بتونید کنارش زندگی کنید.
زندگی واقعی سکوت داره، بیحوصلگی داره، خستگی داره، شلختگی داره، قیافهی زشت داره. پارتنر مناسب اونیه که تو روزهای سخت، خودش یه بار نشه رو شونهت که همهش بخوای نگران باشی نکنه دوستم نداشته باشه یا نکنه خستهش کنم.
بیحوصلهام! مثل کافکا، وسطِ نامه به فلیسه؛
«نامه را همینجا رها میکنم و به رختخواب میروم.
البته نه از سرِ خستگی، که از رویِ ناامیدی.»
•
این حجم از خستگی و درماندگی توی اوج جوونی طبیعیه؟
- غمت نباشه هنوز کلی از زندگیت مونده.
بقیه اینجوری میگن اما من حس میکنم کلی از زندگیم رو پشت سر گذاشتم :).
♡
پ مثل پدر
کاش سوره ای به نام "پدر" بود
که این گونه آغاز میشد:
قسم به قلب دوست داشتنیت .
قسم به آغوش گرمت که پناگاه من بود .
قسم به مهربی پایانت .
قسم به کوله بارخستگی هات .
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد .
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت...
قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند .