می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی داند…
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هیچ کس نمیداند…
پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد!
کسی نمیداند…
این آرامش ظاهر و این دل ناآرام چقدر خسته ام میکند
می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!
من خدایی دارم…
من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند…
گاهى…
آنکس ک میخنددومیخنداند…
میخواهدحواست راازچشمان گریانش پرت کند…
گاهى…
آنکس ک میخنددومیخنداند…
میخواهدحواست راازچشمان گریانش پرت کند
برای دل خودم مینویسم… برای دلتنگیهایم برای دغدغههای خودم برای شانه ای که تکیه گاهم نیست! برای دلی که دلتنگم نیست… برای دستی که نوازشگر زخمهایم نیست… برای خودم مینویسم! بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست!
• . •
نشستم، خسته شدم؛ دیگر قایق نمیسازم… پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد؛ وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چکار؟ مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است!
• .
وقتى حالت خوب نیست و دارى قدم میزنى ، رسیدن انصاف نیست
:: ::
دلم خوش نیست غمگینم… کسی شاید نمیفهمد کسی شاید نمیداند… کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی: عجب احساس زیبایی…! تو هم شاید نمیدانی…!
....
....
می آیم دردهایم راروی این صفحه مجازی مینویسم...ولی هیچوقت هیچ کس نفهمیدمن این هارا واقعی "درد"میکشم!!حال من ینى....یک قدم ازافسردگی آنطرف تر.....!
میان ابرها سیر میکنم هر کدام را به شکلی میبینم که دوست دارم . . .
میگردم و دلخواهم را پیدا میکنم میان آدمها اما . . .
کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض میکنند بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …
بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت...
چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!
این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…! ...
دیگر کمتر اشـــک می ریزم
بُــــــــزرگ می شوم
یا سنـــــــگ …. !!!
خدا میداند…