ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰ عجیبیست ...
ﻣﻴﺪﻭﺩ ،
ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻭﺩ
ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ ﻳﺎ کهنه ﻣﻴﻜﻨﺪ
ﻳﺎ ﻋﻮﺽ !
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ
ﻳﺎ
ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎن مشخص ﻣﻴﺸﻮﺩ !
ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ
ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ
و کدامشان رفتنی !
ﻣﻦ میخواهمﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ
ﺍﺯ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻯ واقعی ،
ﺁﺩﻡ ﻫﺎیی
ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ نه زمین ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دير
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻳﺮﺷﺎﻥ ﻧﻤﻰﺷﻮﺩ. ﻫﻴﭻ ﺳﮕﻰ ﺳﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﻰﻛﻨﺪ.
ﻭ ﮔﻮﺯنها ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻥ ﺗﻮﻟﺪﻫﺎ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ!
ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﻰﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﻰﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﻰ ﻓﻠﺞ ﻛﻨﻨﺪﻩ، ﺭﻧﺞ ﻣﻰﺑﺮﺩ!
ﺗﺮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥ ﻭﻗﺖ...
با دستهای خالی به دنیا آمده ایم
با دستهای خالی هم از دنیا خواهیم رفت
پس نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می گیرند نباش
نگرانی, مشڪل فردای تو را از بین نخواهد برد ,
اما آرامشِ امروزت را قطعا از تو خواهد گرفت
ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩاﻳﺖ ﻧﺒﺎﺵ..
ﺧﺪاﻱ ﺩﻳﺮﻭﺯ و اﻣﺮﻭﺯﺕ , ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ..
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺪا
بعضى از آدما بلد نيستن "فيلم" بازى كنن ، سياست مدار باشن
يعنى وانميسن شيش تا بوق خورد جواب بدن
پيامتو عمدن پنج دقيقه ديرتر جواب نميدن
موقع قرار عمدن دير نميان
قربون صدقه هارو به زور تو گلوشون خفه نميكنن
دوستت دارمارو پشت خندشون قايم نميكنن
اين آدما صافو سادن
ميشينن كنارت دستتو ميبوسن
فرمون و ول ميكنن و ميشينن نگات ميكنن
دوستت دارمو خيلي با احساس بهت ميگن
وقتى ميبيننت كلي ذوق نشون ميدن
ازت تعريف ميكنن "چه شال خوشگلى"
"چقد پيرهنت بهت مياد"
"مدل موهات عالين"
"عاشقه ساعتت شدم"
"اووو چه عطر خوبى"
اينا با خودشون و احساسشون تارف ندارن
نميخوان بزارنت تو تحريم و " احساس مقاومتي " ايجاد كنن"
اينارو آزار ندين
به اينا ياد ندين "فيلم" بازى كردن بهتره
اينارو از صافو ساده بودن پشيمون نكنيد
واسه اينا كلاس نزارين اينا يهو برميگردن
سنگ ميشن
عوض ميشن
طورى كه مجبور ميشي ازشون بپرسى چرا اينجورى شدى...؟!
اين آدما خوب بودنشون خيلي خوبه
بد بودنشون خيلي بده...
"نزاريم از دوست داشتنمون پشيمون شن"
هميشه يك نفر بايد باشد كه نظم كسل كننده ی زندگی را به هم بزند. هميشه بايد آن دانشجو -آن شاگرد تنبل- ديرتر از همه درب كلاس را باز كند تا سرهامان به پشت برگردد! تا بفهميم زندگي فقط آن تخته و آن ماژيك هاي رنگارنگ نيست.
هميشه يك نفر بايد باشد كه نظم كسل كننده ي زندگي را به هم بزند. هميشه بايد آن استاد -آن كه با بقيه فرق دارد- لبخندش را پرت كند به آخر كلاسي ها تا شايد بارقه اي از اميد در دلشان بتابد! تا شايد باور كنند كه -همانطور كه دوست دارند- زندگي چيزي بيش از فرمول هاي پيچيده ي داخل كتاب هاست! تا شايد بپيچد توي گوششان فرياد"پاسِش كردم"
نظم را شايد توي كتاب ها آموزش داده باشند، اما يادم نمي آيد توي كتاب هاي درسي از لذت"ناگهاني بودن" خوانده باشم. از لذت فراموش كردن هر چه قاعده ي نرمال و تن دادن به "لحظه"، تن دادن به هر آنچه پيش آمده! هر آنچه خوش آمده!
وقتی میمیریم ما را به اسم صدا نمیکنند و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟
و بعد از غسل دادن میگویند: جنازه کجاست ؟
و بعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست؟
همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش ميشه
مدير، مهندس، مسؤول، دکتر، بازرس...
پس فروتن و متواضع باشیم...نه مغرور و متكبر...
فروغ فرخزاد میگه: در حیرتم از خلقت آب، اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند؛ اگر با اتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند؛ اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند؛ اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا اماده طبخ میکند؛ اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود؛ ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گند اب میگردد؛ دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تاثیر پذیر است، و در تنهایی مرده و گرفته است...
"با هم" بودن را قدر بدانیم...
چند وقتی ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود .
تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم
اون وسط مسطها هی صفحهی گوشيم روشن خاموش ميشد... حرفاش ميومد رو صفحم... ميديدم داره گله ميكنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتی حالش خوب نيست اصلا نميشه باهاش حرف زد... تا اينكه شب حرفاشو خوندمو ديدم آخراش نوشته ديگه چيزی بين ما نيست، و بعدش شب خوش !
امروز خودش بهم زنگ زد، بدون سلام و عليك شروع كرد به داد و بيداد... گوشيم تو دستم بود و به حرفاش گوش نميدادم، فقط صداش ميومد... تا اينكه يهو هيچی نگفت و من گوشيمو گرفتم كنار گوشم، بهش گفتم چی انقدر تو رو عصبی كرده؟ با صدای بغضآلود گفت: چرا ديشب بعد اينكه گفتم ديگه چيزی بين ما نيست چيزی نگفتی؟ گفتم چون ناراحت شدم! گفت ناراحتيت مهمتر از اين بود كه نذاری من برم؟ اگه واقعا ميخواستم بیخيالت بشم چی؟ مشغول كارات كه ميشی ناراحتيت هم باهاش فراموش ميشه، اما من چی ؟
بهش گفتم ديشب سكوت كردم، چون ميدونستم آدما اينطوری نميرن... آدما وقتی واقعا بخوان برن حرف از خداحافظی هميشگی نميزنن چون براشون سنگ بزرگيه و علامت نزدن. آدما وقتی واقعا ميخوان برن، چشماشون خيسه اما دستاشون مشتِ گرهكرده نيست، دلشون شكستهست نه عصبی. دلشون پُره اما چيزی نميگن. آدما وقتی ميخوان برن، ميرن ... فرداش زنگ نميزنن بازخواستكنن عزيزم ...
ديروز هرچه بود گذشت
امروزت را درياب
به دنبال اتفاقات جديد باش
تو مى توانى امروزت
را به شاهكارى بينظير تبديل كنى..
هميشه در ناگهانی ترين لحظه،
عزيزترين دارايی مان
از دست می رود
و ما درست همان موقع
يادمان می افتد،
چقدر "دوستت دارم" هايمان را نگفته ايم
"از اينكه دارَمت شادترينم" را نگفته ايم ...
هميشه دير يادمان می افتد
برای آنچه كه داريم
با خوشحالی شكر گوييم.
هميشه دير می شود
و ما بعدَش، تمامِ اندوهمان
از حرف هايست كه نزده ايم.
بزرگترين تراژدى زندگى اينست كه خيلى زود پير ميشويم و خيلى دير عاقل
:(