و گفت:«قویترینِ خَلق آنست
که با خشمِ خویشتن برآید.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- تذکرةالاولیا
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ذکر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
و قالت : و ما أخبار قلبک ؟
قلت : یذکرک کثیراً
و گفت: از قلبت چه خبر؟
گفتم: بسیار از تو یاد میکند..
سلاااااااام
برفیا بارونیا دستا بالا/
عکس بفرستید با ذکر اسم شهر...
#کامنت_کنید.
ذکر هرروزم:
آرامشتو حفظ کن،
تو با همه در صلحی،
به همه لبخند بزن و سکوت کن،
تو باید به حرومزادگی آدما عادت کنی.
•
و إن اعتقدت یوماً أن حلمک بعید فتذکر أن الله قریب : ‹ اگه یه روزی فکر کردی آرزوهات دوره یادت بیار که خدا نزدیکه... ›
「♡」
کی میگه موسیقی مخالف دینه؟
من با ذکر چند مثال ثابت میکنم
این دو هیچ منافاتی ندارند ببینید:
۱_ای قشنگتر از پریا،
تنها تو کوچه نریا...نهی از منکر
۲_دار و ندارمو بگیر،
مال خودت مال چشات...صدقه و انفاق
۳_ اره تو محشری،از همه سری...ذکر
۴_امشب دل من هوس رطب کرده...روزه
۵_ اره خودم فداتم،
فدای اون چشاتم...شهادت طلبی
۶_ یه امشب شب عشقه،
همین امشبو داریم...لیله القدر
۷_تو منو کشتی،
دوباره زنده کردی... معاد
سوالی دارید در خدمتم،
ستاد امر به معروف و نهی از منکر
...
•
و إن اعتقدت یوماً أن حلمک بعید فتذکر أن الله قریب : ‹ اگه یه روزی فکر کردی آرزوهات دوره یادت بیار که خدا نزدیکه... ›
「♡」
کی میگه موسیقی مخالف دینه؟
من با ذکر چند مثال ثابت میکنم
این دو هیچ منافاتی ندارند ببینید:
۱_ای قشنگتر از پریا،
تنها تو کوچه نریا...نهی از منکر
۲_دار و ندارمو بگیر،
مال خودت مال چشات...صدقه و انفاق
۳_ اره تو محشری،از همه سری...ذکر
۴_امشب دل من هوس رطب کرده...روزه
۵_ اره خودم فداتم،
فدای اون چشاتم...شهادت طلبی
۶_ یه امشب شب عشقه،
همین امشبو داریم...لیله القدر
۷_تو منو کشتی،
دوباره زنده کردی... معاد
سوالی دارید در خدمتم،
ستاد امر به معروف و نهی از منکر
...
•
«أَلا بذکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ»
مهم نیست چقدر اندوهت عمیق است
زمانی که دلت به نور خدا روشن باشد
قلبت دوباره لبخند خواهد زد .️
「♡」
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی