کپشن های مربوط به می‌کردم

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی می‌کردم

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

وقتی مردم از من می‌پرسند که سال‌ها پیش چه چیزی زندگی‌ام را تغییر داد، پاسخ می‌دهم قطعا مهم‌ترین عامل توقع‌ام از خودم بود.

آنچه را که دیگر در زندگی‌ام قبول نمی‌کردم، آنچه را که دیگر تحمل نمی‌کردم و آنچه را که شوق رسیدن به آن را داشتم بر روی کاغذ آوردم.

#بيل_گيتس

پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟


گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟

☝️گفت از پنج سبب:

اول آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند

دوم آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند

سوم آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند

چهارم آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید

پنجم آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهی کنم توبه ام را بپذیرد

عکس
داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و ادامه دارد...

ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست»
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند»
«آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، می‌توانم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم.
تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«می‌توام با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید.
آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.
خودش منظورم را می‌فهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.

‏ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ۱۵ ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ!
ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﭘﻮﻝ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﺑﺪﻡ...







ﺭﻭﺣﻤﻢ ﻓﻘﯿﺮﻩ
���� ��

چارلی چاپلین: وقتی بچه بودم کنار مادرم می‌خوابیدم و هرشب یک آرزو می‌کردم.
مثلاً آرزو می‌کردم برایم اسباب بازی بخرد؛ می‌گفت «می‌خرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو می‌کردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ می‌گفت «می‌برمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم می‌رسم؟» گفت «می‌رسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی می‌خوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شب‌ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می‌کنی؟» گفتم «شب‌ها نمی‌خوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را می‌کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.
```` تقدیم به تمامی مادران ````

من اگر می‌دانستم
دنیا اینقدر شلوغ است
نمی‌آمدم
آرامش قشنگم !
صبر می‌کردم بعدها ...

آخر اینهمه راه آمدم
دلم می‌خواست
تنها تو را ببینم
دلم می‌خواست
تو را تنها ببینم ...

دختری می‌گفت:
داشتم حسودی می‌کردم به زن و مردی که دست هم را
گرفته بودند و توی پیاده رو قدم می‌زدند
و چه عاشقانه هم بود،
که یک لحظه مرد برگشت و نگاهی انداخت توی چشمانم
و چشمکی هم رویش،
حیف آن حسودی کردنم!

سفره عقد

زن: عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم و شمع زندگیمان نورانی باشد.

مرد: عزیزم کی نوبت کیک میشه؟

روز زن

زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه‌ای برام نخریدی خودت بهترین هدیه‌ای.

مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (نکته نهفته: شام چی داریم؟)

روز مرد

زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می‌تونستم هدیه بهتری بگیرم.

مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می‌کنی (چه بویغذایی می‌یاد.)

روز بعد از تولد بچه

زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی، (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟)

مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم، راستی یادم باشه بازم ازاینمارک بخرم، چقدر خوشمزه است.)

چهل سال بعد

زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی‌فروغ میشه ما دیگه پیر شدیم.

مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم؟

دو ثانیه قبل از مرگ

زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم!!!

مرد: گشنمه!!!

وصیت نامه

زن :کاش مجال بیشتری بود تا در میان عزیزانم می‌بودم و محبتمرا نثارشان می‌کردم، تمام زندگی‌ام را!!!

مرد: شب هفتم قرمه سبزی بدید.

اون دنیا

زن: خطاب به فرشته مسئول: خواهش می‌کنم ما را از هم جدانکنید، نه نه عزیزم، خدایا به خاطر من!!! وسر انجام موافقت میشه مرد از جهنم بره بهشت!!!

مرد: خطاب به دربان جهنم؛ حالا توی بهشت غذا بیشتر چیه، شام چی میدن؟؟

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

من اولا فکر می‌کردم واسه فلش مموری Eject بزنی از USB پرت میشه بیرون :))

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

وقتی, مردم, میپرسند, سالها, چیزی, زندگیام, تغییر, پاسخ, میدهم, قطعا, مهمترین, عامل, توقعام, خودم, آنچه, دیگر, قبول, نمیکردم, تحمل, رسیدن, داشتم, کاغذ, آوردم, بيلگيتس, پادشاهی, وزیری, عاقل, وزارت, برداشت, وزیران, پرسید, کجاست, گفتند, وزات, برداشته, عبادت, خدامشغول, دیده, کرده, آنکه, نشسته, میبودی, حضور, ایستاده, میماندم, اکنون, بندگی, خدایی, میکنم, دروقت, نماز, نشستن, میکند, طعام, میخوردی, نگاه, رزاقی, پیدا, کردهام, اونمی, میخوراند, توخواب, میکردی, پاسبانی, چنان, هرگز, نمیخوابد, چهارم, میترسیدم, بمیری, دشمنان, آسیب, برسد, نخواهد, پنجم, گناهی, سرزند, نکنی, رحیم, توبه, بپذیرد, داستانی, زیبا, کتاب, ۳۴۵میلیون, لایک, رکوردار, دنیای, مجازی, ۲۰۱۵, بوده, ادامه, دارد, نخستین, شهرمان, بودیم, صاحب, تلفن, شدیم, موقع, بودم, یادم, میآید, برّاقی, دیوار, گوشیاش, پهلوی, آویزان, نمیرسید, همیشه, مادرم, صحبت, شیفتگی, حرفهایش, بردم, جایی, داخل, دستگاه, اطلاعات, لطفاً, مورد, همهکس, میداند, شماره, نشانی, تجربۀ, شخصی, روزی, خانۀ, همسایهمان, رفته, زیرزمین, خانه, ابزارهای, جعبه, ابزارمان, بازی, ناگهان, انگشتم, وحشتناکی, گریه, فایده, نداشت, نبود, همدردی, دهانم, میمکیدم, میرفتم, چشمم, افتاد, سرعت, چهارپایه, آشپزخانه, گذاشتم, برداشتم, نزدیک, گوشم, گفتم, ثانیه, صدایی, پیچید, بفرمائید, حالی, چشمانم, میآمد, مادرت, نیست, هیچکس, خونریزی, داری, خیلی, میتوانی, جایخیِ, یخچال, میتوانم, آنجا, بردار, انگشتت, نگهدار, برای, کاری, مراجعه, مثلاً, امتحانات, درسهای, جغرافی, ریاضی, یکروز, قناریمان, ناراحت, دوباره, سراغ, ماجرا, برایش, تعریف, حرفهایم, پرندهای, چنین, میخواند, باید, گوشۀ, بیفتد, بمیرد, یادت, باشد, دیگری, آواز, خواندن, تسکین, یافتم, پرسیدم, کلمۀ, چطور, هجّی, میکنند, یکسال, کوچکمان, پاسیفیک, نورث, بوستن, مکان, کردیم, دوستم, متعلّق, دیواری, قدیمی, هیچگاه, جدیدی, خانهمان, مشابهی, نداشتم, کمکم, نوجوانی, خاطرات, مکالمات, فراموش, نکردم, غالباً, لحظات, تردید, سرگشتگی, امنیت, آرامشی, وجود, تلفنی, میافتادم, راستی, چقدر, مهربان, صبور, پسربچه, میگذاشت, رفتن, دانشگاه, هواپیمایم, سیاتل, ساعت, توقف, دقیقه, خواهرم, بدون, چکار, دارم, اپراتور, دوران, کودکی, گرفتم, آشنا, جواب, فکرش, باشم, مدتی, سکوت, برقرار, خندیدم, خودت, هستی, دادم, نمیدانم, میدانی, برایم, ارزش, تلفنهایت, بودند, تمام, بارها, یادش, بودهام, اجازه, خواستم, ملاقات, آمدم, تماس, بگیرم, حتماً, شارون, برگشتم, میتوام, دوستش, هستید, متأسفم, مطلب, میگویم, صورت, نیمهوقت, بیمار, هفته, گذشت, گفتید, قدیمیاش, انگشتتان, بودید, تعجب, پیغام, گذاشته, زدید, برایتان, بخوانم, لحظه, کشید, پاکتی, نوشته, خودش, منظورم, میفهمد, تشکر, تأثیری, ممکن, دیگران, بگذارید, نگیرید, چارلی, چاپلین, کنار, میخوابیدم, هرشب, آرزو, اسباب, بخرد؛, میگفت, میخرم, اینکه, بخوابی, بزرگترین, شهربازیِ, دنیا؛, میبرمت, بشوم, آرزوهایم, میرسم, خوشحالی, اِنقدر, شدند, دیشب, مادرمو, دیدم؛, هنوز, شبها, آرزوهایت, میکنی, نمیخوابم, آرزویی, اینجا, باشی, نداشته, خوابت, بیایم, تقدیم, تمامی, مادران, میدانستم, اینقدر, شلوغ, نمیآمدم, قشنگم, بعدها, اینهمه, میخواست, تنها, ببینم, دختری, حسودی, مردی, گرفته, پیاده, میزدند, عاشقانه, نگاهی, انداخت, چشمکی, رویش, کردنم, سفره, عزیزم, امیدوارم, بمانیم, زندگیمان, نورانی, نوبت, هدیهای, برام, نخریدی, بهترین, خوشحالم, انتخاب, آشپزی, عالیه, نکته, نهفته, داریم, اصلا, قابلتو, نداره, میتونستم, حالا, اشکال, دیگه, جبران, بویغذایی, مییاد, تولد, مامانی, بازم, گرسنه, ندیدی, باشه, ازاینمارک, بخرم, خوشمزه, زندگیمون, بیفروغ, یعنی, نخوریم, دوستت, گشنمه, وصیت, نامه, مجال, بیشتری, میان, عزیزانم, میبودم, محبتمرا, نثارشان, هفتم, قرمه, سبزی, بدید, خطاب, فرشته, مسئول, خواهش, جدانکنید, خدایا, انجام, موافقت, جهنم, بهشت, دربان, جهنم؛, میدن, گفته, صحبتی, رفیق, پرطاقتی, داستانم, شنید, نشنیده, راحتی, نسیم, عشقم, باخبر, غنچهای, پرپر, غیرتی, زاهد, قنوتم, خیره, خرمن, ایمان, آفتی, روزهایم, یکایک, دیدن, آیینه, بنشیند, غبار, حسرتی, بسکه, دامان, بهاران, پژمرده, باغبان, فروردین, ندارد, رغبتی, جرئت, بوسیدن, لبهای, آبرویم, عاقبت, تهمتی, اولا, واسه, مموری, بزنی, بیرون,