در ظاهر میخندم، گاهی گریه میکنم، گاهی گله میکنم و گاهی امیدوارانه ادامه میدهم اما حقیقت این است که خستهام، بیش از اندازه. دلم میخواهد به دورترین جای ممکن فرار کنم و از همهچیز و همهکس دور بمانم.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی همهکس
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
در زندگیمان از یک جایی به بعد به همهچیز و همهکس بیاعتنا میشویم
دیگر نه از کسی میرنجیم و نه به عشق کسی دل میبندیم.
• گابریل گارسیامارکز •
اونجا که از همهچیز و همهکس دل کندی؛
به قول طالب آملی که میگه:
"خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم
منزلی امنتر از گوشهی تنهایی نیست..."
کسی که تنهایی رو قبول مرده
دیگه منتظر اومدن کسی نیست... :)
. .
بر بیکسی من نگر و چارهی من کن
زان کز همهکس بیکس و بییارترم من
#وحشی_بافقی
من
در وجود تو...
همهکس را دوست دارم...
با تو همهی دنیا را دوست دارم...
در تو حتی خودم را دوست دارم...
#mim
عکس
داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و ادامه دارد...
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم میآید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمیرسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفتانگیزی زندگی میکند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همهکس میداند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایهمان رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی میکردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند انگشتم را در دهانم میمکیدم و دور خانه راه میرفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم میآمد گفتم «انگشتم درد میکند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست»
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد میکند»
«آیا میتوانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، میتوانم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه میکردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درسهای جغرافی و ریاضی به من کمک میکرد.
یکروز که قناریمان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرفهایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرندهای که چنین زیبا میخواند و همۀ اهل خانه را شاد میکند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانهمان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کمکم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم میافتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت میگذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی میکرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم میکنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزهآسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر میکنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمیدانم میدانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم میدانی که تلفنهایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سالها بارها به یادش بودهام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم.
تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«میتوام با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما میگویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمهوقت کار میکرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمیاش هستید.
آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.
خودش منظورم را میفهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.
در اینجا لیستی از 30 کاری را عنوان میکنیم که هیچوقت نباید در حق خودتان انجام دهید.
1. با آدمهای نادرست نشست و برخاست نکنید. زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید وقتتان را با کسانی بگذرانید که خوشبختی را از شما میگیرند.
2. از مشکلاتتان فرار نکنید.
3. به خودتان دروغ نگویید. به هر کس دیگری در دنیا میتوانید دروغ بگویید به جز خودتان.
4. نیازهای خودتان را پنهان نکنید. دردناکترین مسئله این است که وقتی شدیداً درگیر دوست داشتن کسی هستید، خودتان را فراموش کنید و یادتان برود که شما هم فردی خاص هستید. بله، باید به دیگران کمک کنید اما به خودتان هم همینطور.
5. سعی نکنید کسی باشید که نیستید. خودتان باشید و مطمئن باشید آنهایی که باید، دوستتان خواهند داشت.
6. درگیر گذشته نشوید.
7. از اشتباه کردن نترسید.
8. خودتان را بخاطر اشتباهات گذشتهتان سرزنش نکنید.
9. سعی نکنید خوشبختی را بخرید. خیلی از چیزهایی که آرزو داریم داشته باشیم گران هستند. اما حقیقت این است که چیزهایی که واقعاً ما را خوشحال و راضی میکنند کاملاً رایگاناند: مثل عشق، خنده و تلاش در جهت علایقمان.
10. سعی نکنید برای خوشبختیتان به دیگران تکیه کنید.
11. وقت تلف نکنید. زیاد فکر نکنید چون اینکار فقط مشکلتراشی میکند.
12. فکر نکنید آماده نیستید. هیچکس هیچوقت وقتی فرصتی پیش میآید، 100% آماده نیست. چون بیشتر موقعیتهای عالی زندگی ما را مجبور میکند که فراتر از محدوده امنمان قدم برداریم و این یعنی احساس راحتی نخواهیم داشت.
13. به دلایل نادرست درگیر هیچ ارتباطی نشوید.
14. بخاطر اینکه روابط قبلی تان موفقیتآمیز نبودهاند، روابط جدید را رد نکنید.
15. سعی نکنید با همه رقابت کنید.
16. به دیگران حسادت نکنید.
17. دست از شکایت کردن و دلسوزی برای خودتان بردازید.
18. کینهتوزی نکنید.
19. نگذارید دیگران شما را تا سطح خودشان پایین بکشند.
20. وقتتان را برای توضیح دادن خودتان برای دیگران تلف نکنید.
21. هیچوقت بدون وقفه انداختن کاری را پشت سر هم انجام ندهید.
22. زیبایی لحظات کوچک را نادیده نگیرید.
23. سعی نکنید همه چیز ایدآل و بینقص باشد. دنیای واقعی به ایدآلگراها جایزه نمیدهد، به کسانی پاداش میدهد که کار انجام میدهند.
24. آسانترین راه را دنبال نکنید. زندگی آسان نیست، مخصوصاً وقتی برای به دست آوردن چیز باارزشی برنامهریزی میکنید.
25. اگر همه چیز بر وفق مرادتان نیست، تظاهر نکنید که اینطور است.
26. دیگران را بخاطر مشکلاتتان مقصر نکنید.
27. لازم نیست برای همه، همهکس باشید. اینکار غیرممکن است و فقط خستهتان خواهد کرد. اما لبخند زدن به دیگران میتواند دنیا را تغییر دهد.
28. زیاد نگران نباشید.
29. روی چیزی که نمیخواهید اتفاق بیفتد متمرکز نشوید. روی چیزهایی متمرکز شوید که میخواهید اتفاق بیفتند. تفکر مثبت از لازمههای هر موفقیت است. اگر هر روز صبح با این فکر بیدار شوید که اتفاقی فوقالعاده در زندگیتان خواهد افتاد، و به آن توجه دقیق کنید، خواهید دید که حق با شما بوده است.
30. اخرین و مهترین چیز این است که: قدرنشناس نباشید.
هرکه فرهاد شود ، در ره عشق . . . همهکس در نظرش شیرین است
تهمت کفــــر به عاشــــق نزنید . . . عاشـــقی پــاکترین آیین است