بزرگ‌سالی این شکلیه که فردای شبی که مردی باید پاشی و دوباره زندگی کنی

بی دلیل ناراحت شدن ، یکی از بزرگترین بدی های دوست داشتنِ زیاده ..

از
بچگی
بهم
گفتن
بزرگ
میشی
یادت
میره
از
همون
بچگی
از
یاد
ما
نرف.

می‌دونی بزرگ‌ترین باگ من چیه؟ این‌که من هیچوقت به کسی الکی اهمیت نمی‌دم. اگر به کسی اهمیت می‌دم، واقعا از تهِ قلبمه.

در کالبد بزرگسالم کودکی بود که میخواست ماه را به چنگ بیاورد، اما حالا او نیز آرام گرفته‌ است و تنها به‌ تماشای تنهایی بی‌ انتهای ماه خو کرده‌ است.

آرزو میکنم برآورده شدن همه ی آرزوهای کوچیک و بزرگت رو به چشمت ببینی :)🪄

میدونی بزرگترین باگ من چیه؟ اینکه من هیچوقت به کسی الکی اهمیت نمیدم، اگه به کسی اهمیت میدم، واقعا از ته قلبمه.

اما من دلم می‌خواد آدم بزرگی بشی. حتی اگه دیگه ندیدمت، بشنوم که موفق شدی. حتی اگه نشد بهت کمک کنم بفهمم که روی پای خودت ایستادی. بفهمم که خوشحالی. بفهمم که بالاخره تونستی عاشق بشی. بفهمم بالاخره فهمیدی از زندگیت چی می‌خوای. بفهمم خانواده خودت و تشکیل دادی و طعم خوشبختی رو چشیدی. بفهمم عاشق زندگیتی. بفهمم اون‌قدر خوشحالی که دیگه من و یادت نمیاد.

یه قسمت‌هایی از وجودم خاموش شدن که واقعا دوستشون داشتم، متاسفم که نتونستم ازشون در برابر بزرگسالی محافظت کنم.

وَ شاید بزرگسالی همین باشد

وقتی مجبوری
فردای شبی که مردی
پاشی زندگی کنی.‌.!