درباره عشقت چه بنویسم؟
تمام آن چیزی که به یادم می‌آید این است که صبح از خواب بیدار شدم و خود را پادشاه دیدم .️

من همه چی دیدم،
دوست دیدم، دشمن دیدم، از رفیق
نامردی دیدم، از آشنا حسادت دیدم،
ولی اینو فراموش نکن کسی که بتونه
ما رو از پا در بیاره ندیدم!

وسط یه مرحله عجیب از زندگیمم
خود قدیمی کامل از بین رفته ، در حالی که خود جدیدم هنوز کامل متولد نشده :(

♡

من به شخصه دلم برای هرکی سوخت
نزدیکش که شدم دیدم حقشه؛
"دلتون واسه کسی جز خودتون نسوزه."

‏من خودم دیدم که با تمام وجودت برای افتادن از چشم‌هام تلاش کردی، پس امروز هیچ حقی نداری بابتش تردید کنی یا گله‌ای داشته باشی، این راه رو خودت رفتی، این نتیجه رو هم خودت ساختی.

فاطی عکساتو از کجا برمیداری؟ گالری گوشیتو دیدم چقد خفنن :))

ازینجا دیگ جدیدا دیگ همه دارنش بیا

دل شکستن اینجوریه:
من اون روز خندیدم ولی
قلبم گریه کرد از حرفت 🫀

به قول شاعر که میگفت : « ز بس خندیدم و پنهان نمودم راز خود را ؛ کسی باور ندارد در دلم دریای درد است :) »

تصورم از عمل بینی همش این مدل عروسکیا و نوک بالا داداناش بود اما دست کار این دکتر رو که دیدم چقدر نچرال کار میکنه وسوسه شدم برم عمل کنم
نمونه کارا رو ببین شما حتما مثل من وسوسه میشی.:         
‌ ‌ ‌ ‌                ‌                   ‌  ‌

گفتم ایرادی نداره، اما بعدش نه دیگه خندیدم نه ذوقی برام موند نه صداهای تو مغزم خوابید. من فقط وانمود میکنم که عیبی نداره.