رفیق تو این دور و زمونه هر کسی واسه خودش یه قصه زندگی داره که واسه خودشه
همه هم فکر میکنن مصیبت دیدهترین آدم این زندگیان
خواستم بگم که همه این روزای سخت هم میگذره هیچ شبی تا آخر موندگار نبوده بالاخره باز میشه این پنجره ....
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بوده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
عشق واقعی
همیشه اون کسی نیست که
اول تو زندگی آدم بوده...
ممکنه یه نفر پیدا بشه
اونقدر دل آدمو ببره
که تمام گذشته رو محو کنه ! :)
آنچنان صبور بودهام، که همهچیز را فراموش کرده ام .....
. .
بر نیمکتی چوبی نشسته ام
و به رفت و آمد آدم ها نگاه می کنم؛
مثل زنی که برای ادامه راه خستگی در می کند.
مثل پیرمردی که دوران کهنسالی اش را سپری می کند.
مثل کسی که می خواهد زمان را تلف کند.
مثل ...
هزارتا مثل ...
اما هیچکس نمی داند
در سطر اول این شعر
من چقدر منتظر آمدنت بوده ام
It’s easy to mess up something that wasn’t right to begin with
به راحتی میشه چیزی که از اولم درست نبوده رو به هم ریخت.
. .
چقدر #علیرضاروشن درست و قشنگ میگه که:
«خودم را دوست دارم همهجا همراهم بوده و یکبار نگفت حاضر نیستم با تو بیایم
آمد و هیچ نگفت حرف نزد
گفتم و او شنید رنجش دادم و تحمل کرد..!»
. .
At my funeral, don't cry.
I've been dead inside for the long time and you all didn't care.
مراسم خاکسپاریم، گریه نکنید.
من برای مدتی طولانی از درون مرده بودهام و برای هیچ کدوم از شما مهم نبود.
At my funeral, don't cry.
I've been dead inside for the long time and you all didn't care.
توی مراسم خاکسپاریم، گریه نکنید.
من برای مدتی طولانی از درون مرده بودهام و برای هیچ کدوم از شما مهم نبود.
.࿐
•
ای خوش آن وقت که ما را دلِ بی غم بوده است
「♡」
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی