وحشتناکترین قسمت بهم خوردن یک رابطه اونجاست که از خواب بیدار میشی یادت میفته‌ ای وای!!! تموم شده و تنهایی...

اوج تنهایی اونجاست که پاییز بیادو پایه واسه قدم زدن نداشته باشی :(.

بزرگترین دوراهی اونجاست که
با احساسات زندگی کنی ضربه میخوری
با منطق زندگی کنی حسرتش می‌مونه به دلت.

نمی‌دونم عزیزم، شاید بدترین قسمت
زندگی اونجاست که مجبور می‌شی
قبول کنی هیچی قرار نیست اونجوری
که تو دلت می‌خواد پیش بره....

درد اونجاست که بعضی اوقات محیط سمی ازت یه آدمی میسازه که خود تو از اون نسخه ای که بهش تبدیل شدی رنج میکشی! و خودت رو سرزنش میکنی بابت چیزی که نباید بهش تبدیل میشدی! ولی این نسخه دوست نداشتنی تنها نسخه ایه که باعث میشه توی اون محیط دَوام بیاری!

یه قسمتی از بزرگسالی اونجاست که میفهمی زندگی منتظرت نمیمونه.
بعد هر شکست باید خودت تیکه‌هات رو از زمین جمع کنی و با زخمهات ادامه بدی، تو مسیر که حرکت کنی کم کم دوباره ترمیم میشی!
زندگی با هر اتفاقی در جریانه پس تو هم باید ادامه بدی.



. .

یه قسمتی از بزرگسالی اونجاست که میفهمی زندگی منتظرت نمیمونه، بعد هر شکست باید خودت تیکه‌هات رو از زمین جمع کنی و با زخم‌هات ادامه بدی، تو مسیر که حرکت کنی کم کم دوباره ترمیم میشی، زندگی با هر اتفاقی در جریانه پس تو هم باید ادامه بدی.

ترسناک‌ترین قسمت نزدیک شدن به یکی اونجاست که همزمان باید ترس از دست دادنش رو هم داشته باشی.

توو یه نقطه‌ای از زندگی، آدم‌هایی سر راهت قرار میگیرن که نشونت میدن عشق دقیقا باید چه شکلی باشه و طوری که تا به حال ندیدی؛ هر لحظه با تو رو عزیز میشمرن— و یه جورایی اونجاست که تازه از خودت میپرسی؛ چرا قبلش این همه وقت و علاقه‌م رو پای آب دادن به چند تا گیاه‌پلاستیکی هدر دادم؟

رشد اونجاست که ترس در درونت حضور داره،
اما تو دستت رو به سوی خودت دراز می‌کنی
و میگی: ما با هم از این هم عبور می‌کنیم.