بدترین حس دنیا اونجایی هست که واسه یه نفر صدت رو میزاری، همه کاری میکنی ولی اون تورو نمیبینه و تو روت از یه نفر دیگه تعریف میکنه که یک دهم تو هم نیست، اونجا دیگه هیچوقت آدم سابق نمیشی.

نمیدونم عزیزم، شاید تلخ‌ترین قسمت زندگی اونجاییه که مجبور میشی قبول کنی هیچی قرار نیست اونطوری که تو دلت میخواد پیش بره.

اونجایی کنار کشیدم که دیدم دارم خودم رو واسه نجات کسی که هیچ ترسی برای از دست دادنم نداره از دست میدم.

مشکل از اونجایی شروع میشه که توی رویا دنیامونو میسازیم اما تو واقعیت دنبالش میگردیم

خیلیامون الان اونجاییم که شایع میگه:
تحمل کن میدونم، حواس هیچکی بهت نیست.

بَچه که بودیم
وقتی یهویی برقامون میرفت
بابامون هرجای خونه که بود داد میزد
نترسیدا من اینجام
الان تویِ جایی از زندگیم
دلم یکی و میخواد که وسطِ این تاریکی های زندگی
اونجایی که هیچ نورِ امیدی وجود نداره
یهو داد بزنهُ بگه
نترسیا من اینجام...

امیدوارم اونجایی که زورت به زندگی نمیرسه ، کسی توی اون راه سختت همراهت باشه .️

‏از اونجایی که دیگه هیچی پول ندارم، میخوام بلاگر حوزه فقر بشم و از احساسات و روزمره‌های یک فقیر بهتون بگم.

اونجایی که بعد چند وقت دوری و ندیدنش ؛ ازت میپرسه کجایی !؟
و چند دقیقه بعد یهو بی خبر میاد اونجا که فقط ببیندت از دور...
دقیقا اسمش چیه این مرحله !؟
⁶'¹

🩵🪽

کی فهمیدم دوستش دارم؟ اونجایی که من آدم قربون صدقه رفتن نیستم اما تا میبینمش دلم براش ضعف میره و‌ قربونش میرم.