-ألیست کُل أمورک بین یدی الله؟
بلی.
- إذن، فلْیطمئِنّ قلبُک..️
«-آیا تمام کارهایت دست خداوند نیست؟!!
بله
-پس آروم باش.»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بینِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
وقتی عکسشو براتون میفرسه،
مثل محمود درویش دلبری کنید
و بهش بگید:
«می بینَمت،
از مرگ نجات می یابم،
تنت لَنگرگاهِ من است..»
...
اگه سلیقه موسیقیتون یکی هست میتونید به ادامه اون رابطه خوشبینتر باشید
▾ . ▿ ▾ . ▿ ▾ . ▿ ▾ . ▿ ▾ . ▿
ᴬᴺᴰ ᴹᴱ,ᴳᴼᴰ'ˢ ᴸᴼᵛᴱ ! ᴮᴱᵀᵂᴱᴱᴺ ᴬᴸᴸ ᵀᴴᴱ ᴺᴼᵀ ᴹᵞ!
و من خدارا دارم! بینِ تمامِ نداشته هایم!
.
نارنجی دلم میخواست بینِ خنده ها و موهات اسمِ تو را صدا کنم و وقتی گفتی جانم جانَم را از نبودنت نجات دهم..️
#عباس_معروفی
♡
آخرِ دوست داشتن اونجاست که
آقای محمود درویش میگه :
می بینَمت،از مرگ نجات می یابم،
تنت لَنگرگاهِ من است ..
می خواست مرا ،
گرچه که مغرور ترین بود ...
می خواستمش ،
خاص ترین مرد وفادارِ زمین بود !
افسوس ولی ؛ قسمت و تقدیر ، نمی خواست !
بینِ من و او ... فاصله انداخت !
او حامی و انگیزه ی من بود ، رسید از ره و دنیای مرا ساخت ...
کامل شده بودم ،
عاقل شده بودم !!!
امروز ولی بی پر و بالم !
از کلِ جهان ، واهمه دارم ...
بی امنیتِ شانه ی مردانه ی یارم ؛
انگیزه ندارم ... !
تنها و غریبم ،
مجنون و خمارم !
انگار جهانم ، همه خالیست ،
او نیست ..
او نیست ...
او نیست ....
#نرگس_صرافیان_طوفان
آخرِ دوست داشتن اونجاست که
آقای محمود درویش میگه :
می بینَمت،از مرگ نجات می یابم،
تنت لَنگرگاهِ من است ..
✿ کپشن خاص ✿
این را دیگر همه ی مردمانِ حاضر در اقلیمِ اطرافم میدانند که هر چند صباح یکبار ، بقچه ام را می اندازم گَلَم و با بغلی از کاغذ باطله راه می افتم میروم پشتِ هیچستان ! همانجا که سهراب بود …
تا شاید بتوانم دور از معاشرت و همهمه ی آدمها ، کمی از خودم را پیدا کنم ! چرا که من میدانم ، هرکجا ازدحام باشد ، صدایِ نور ، عطر آب ، سایه ی گنجشکها و رقص شمعدانی و دستِ خدا … گم میشوند !
در سکوت و غیبت از میانِ مردم است که تو میتوانی بیشتر آسمان را تماشا کنی و صفحات میان کتابت را ببوسی و یک تسبیح برداری و ذکر بگیری که “ چرا هستم !؟ “ و “ آخرین کار پیش از مرگم چه باید باشد ؟ “
و این بار دست از پا دراز تر برگشته ام !
شاید خیال کنید با طوماری حدیث و پند و نصیحت میخواهم آن ته مانده حوصله تان را بجَوَم و از آنچه فهمیده ام بگویم ! نه !
من دریافتم … به خوبی دریافتم …
نه آنقدر بزرگ هیبتم که جهان بی من بخشکد و مردم در نبودم تلف شوند یا در خاطرشان بمانم !
نه آنقدر ناچیزم که نشود لکه ای ، جوهری نور از حضورم بیوفتد روی زمین و جوانه شود ..
دریافتم آدمی همواره چیزی میانِ خوف و رجا بوده ! چیزی بینِ هیچ چیز و همه چیز بودن ! …
دریافتم که باید ما بقیِ ایامِ پیش رویم را به شنیدن بگذرانم … و بپذیرم من از دانستنی ها ، اندکی میدانم !
آن هم این است که :
“ هیچ چیز نمیدانم “
#میم_سادات_هاشمی
گمان میکنیم او ما را از بالا مینِگرد
درحالیکه او ما را از درون میبینَد ...