‏آقاجون همیشه موقع رفتنمون که میشه میگه:

" صد نفر بیان ، یه نفر نره "
الان فهمیدم تازه

این جمله قشنگه ، میگه:

وقتی رنج تمام میشود ، روحی تازه میزاید
شبیه‌پرنده‌ایی‌که‌نخستین‌بارپرواز‌را‌میفهمد
• |.

سلام به اونایی که بلد نیستن بگن
" دوستت دارم " اما صبح نون تازه می‌گیرن.

♡

درد یه چیز عجیبه…
بهت فشار میاره…
می‌پیچه تو دلت…
ولی نشون نمی‌دی…
لبخند می‌زنی…
وانمود می‌کنی همه‌چی خوبه...
ولی وقتی شب می‌شه
وقتی تنها می‌شی،
تازه می‌فهمی چقدر شکستی…
چقدر نمی‌خوای به فردا برسی...

توو یه نقطه‌ای از زندگی، آدم‌هایی سر راهت قرار میگیرن که نشونت میدن عشق دقیقا باید چه شکلی باشه و طوری که تا به حال ندیدی؛ هر لحظه با تو رو عزیز میشمرن— و یه جورایی اونجاست که تازه از خودت میپرسی؛ چرا قبلش این همه وقت و علاقه‌م رو پای آب دادن به چند تا گیاه‌پلاستیکی هدر دادم؟

خدایا
با همین دستان ریز و لرزانم،
یکی‌یکی آرزوهایی را که با نخ خیال بافته بودم،
به خاک سپردم
قلبم، دیگر گورستانِ رؤیاست...
جایی نمانده برای دفن حسرت‌های تازه....
ای مهربان بی‌مرز!
تو جز من بنده‌های زیادی داری، اما من جز تو پناهی ندارم......
در میان بی‌کران بندگان‌ات
من همانند قطره‌ای‌ در اقیانوسم
اما برای من،
تو خود اقیانوسی......
خدایا!
از این پس،
قفل بزن بر درِ وا مانده‌ی دلم، تا هیچ رؤیای دیگری جرأت فرود آمدن در این ویرانه را نداشته باشد.
نه دلم تاب تولد آرزوی نو دارد،
نه اشک‌هایم، طاقت بدرقه‌ی دیگری

‏وقتی از دستش میدی، تازه قدرشو‌ میدونی
چون وقتی که بود عادی شده بود
ولی وقتی که نیست جای خالیشو حس میکنی
همیشه خیلی زود دیر میشه…

خندوندن آدمی که تازه گریه کرده،
یکی از قشنگ ترین کارهاییه که میشه انجام داد

و تو همان برگ سبز تازه ای هستی که بهار را نوید میدهد .

♡

استاد گلشیری تو یکی از کتاب‌هاش نقل به مضمون نوشته بود: «بابا من اصلا زن گرفتم که وقتی شب میرسم خونه براش خاطرات زندگیم رو بگم.»
و من باهاش موافقم. اشتیاق به قصه‌ی دیگری٬ مقدمه خلق قصه‌های تازه است.
یکی از بزرگ‌ترین حسن‌های ادبیات همین که تمرین می‌کنیم شنونده قصه باشیم.