اینکه یه سری احساسات و لحظه‌ها قرار نیست دیگه هیچ‌وقت برام تکرار بشن غمگینم می‌کنه.

بله من هم غمگینم و هم امیدوار
هم خسته ام و هم امیدوار
هم نا امیدم و هم امیدوار
و نمیدونی که این چقدر سخته.

اینکه برای ناراحت نشدن تو خودم رو ناراحت میکنم، غمگینم میکنه.

آه عزیز کوچک و غمگینم
تو ترسیدی بخاطر تاریکی‌‌هایت رهایت کنم
درحالی که من شیفته‌‌ و عاشق همان
تاریکی‌های درونت بودم

- لاادری

تو از دلم در نیوردی
من خودم بخشیدمت ، و نمیدونی این چقدر غمگینم میکنه .

بعضی از پایان‌ها غمگینم می‌کنه چون می‌تونست خیلی قشنگ‌تر و باشکوه‌تر از این تمام بشه.

But I am sure that sadness has weight; When I'm sad, I slow down, if I'm sleeping I can't get up, it's like a press machine is putting pressure on you...

ولی من مطمئنم غم وزن داره؛ وقتی غمگینم کندتر میشم، اگر خوابیده باشم نمی‌تونم بلند شم، اصلا انگار دستگاه پرس داره بهت فشار وارد می‌کنه...

لطفا غمگینم نکن.
– ولی تو همین الانش هم خیلی غمگینی!
آره، برای همین تحمل یه غم دیگه رو ندارم.

می‌دونی چی غمگین‌ترم می‌کنه؟ این‌که غمگینم کنی و غمگین‌شدنم برات مهم نباشه.

‌میدونی چی غمگین‌ترم میکنه ؟!
اینکه غمگینم میکردی ولی ناراحت و غمگین‌ شدنم برات اصلا مهم نبود .