وقتی در شهری ناشناس، باران می بارد،آبی
فرو می بارد،با من از چيزهايی ميگويد که نمی دانم.
در کرانه دريا نيست بی ترديد،
همه خود را مسافرانی ميابيم از يک کشتی،کشتی مجانين شايد...