I don’t lose a friend , I just realized I never had one .
من هیچ دوستی رو از دست ندادم بلکه فهمیدم که هیچ وقت نداشتمش .
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نداشتم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اصلا حواسم به حرف هایش نبود
نه اینکه دوستش نداشته باشم !
فقط حوصله ی حرف زدن نداشتم ...
یادمان باشد همه ی آدم ها حق دارند یک وقت هایی خسته باشند ،
حق دارند گاهی حوصله نداشته باشند ،
و حق دارند بخواهند یک زمان هایی سکوت کنند و تویِ لاکِ خودشان باشند ...
آدم هایِ بی حوصله ، همان آدم هایِ سابق اند ،
فقط کمی خسته اند ،
قدری به حالِ خودشان که باشند ؛
خوب می شوند ...
• نرگس صرافیان طوفان
انتظار نداشتم هنوز دوستم داشته باشی
ولی انتظار داشتم حتی برای مدت کوتاهی زنگ بزنی و حالم را بپرسی
𝐈 𝐧𝐞𝐯𝐞𝐫 𝐬𝐭𝐨𝐩𝐩𝐞𝐝 𝐥𝐨𝐯𝐢𝐧𝐠 𝐲𝐨𝐮 𝐈 𝐣𝐮𝐬𝐭 𝐬𝐭𝐨𝐩𝐩𝐞𝐝 𝐬𝐡𝐨𝐰𝐢𝐧𝐠 𝐢𝐭
من هیچوقت دست از دوست داشتنت برنداشتم فقط از نشون دادنش دست کشیدم :)
「♡」
ماجراهای من و اصغر ..
.............................
بزن رو ایموجیا تا برنداشتم نابودم کرده ..
Benim hiç yabancı düşmanım olmadı. çoğuna mangal bile yapmışlığım bile vardır
من اصلا دشمن غریبه نداشتم
با خیلیاشون پیک نیک هم رفتم!
.࿐
از وقتی فهمیدم آدمها میل شگفتانگیزی به سردیِ نگاهها و برخوردها و آدمها دارند، از وقتی فهمیدم بیش از اندازه دوست داشتن شخصیت انسان را ضعیف میکند، از وقتی فهمیدم دوست داشتن، دوست نداشتن میآورَد، دیگر کسی را دوست نداشتم!
دیگر کسی را بیش از اندازه دوست نداشتم...
#نرگس_صرافیان_طوفان
. .
غمانگیز بود که خیابان پر بود از قرارهایی که یکی نیامده بود، یکی بیقرار و دلشکسته برگشته بود!
اندوه من اما از جنس سوم بود.
من با هیچ کس، هیچ کجای این همه شهر، در هیچ کجای این همه خیابان هیچ قراری نداشتم
من تقریبا هر تصمیمی که برای زندگیم گرفتم اشتباه بوده ولی پشیمون نیستم چون اون موقع راه دیگهای نداشتم.
حد وسط نداشتم، هیچگاه!
یا شاد شاد، یا غمگینِ غمگین. یا شادی، داشت پروازم میداد، یا غم، داشت مرا میکشت.
در دوست داشتن هم همین بودم، همیشه.
یا آنقدر دوست داشتم، که حد نداشت، یا آنقدر دوست نداشتم که اهمیتی داشته باشد. و همین مانع از معاشرت من با آدمها میشد.
من زود از همهچیز خسته میشدم و خیلی زود حوصلهام از رابطهها و رفت و آمدها و بحثهای بینتیجه سر میرفت...
من داشتم هر روز تنهاتر میشدم،
با دستهای خودم.
. .