تو نمیدانی که وقتی حالم را میپرسی
درخت ها سبزتر میشدند
شب زیبا تر میشد
و خدا به من نزدیک تر...

شبیه طفل گریانی که پستان در دهان دارد؛

لبت را میمکم با اشک شوقی که نمیدانی...

هرگز با چشم‌های من خودت را تماشا نکرده‌ای
تا بدانی چقدر زیبایی...
هرگز با گوش‌های من خودت را نشنیده‌ای
تا بدانی چه آرامشی در صدایت ریخته!
هرگز با پاهای من، با شوق به سمتِ خودت قدم برنداشته‌ای و هرگز با دست‌های من دست‌ خودت را نگرفته‌ای! تو هرگز با قلب من خودت را دوست نداشته‌ای و نمیدانی چگونه میشود عاشقت شد و از این عشق مُرد!
تو نمیدانی...
تو هیچ چیز نمیدانی...

گاهی نمیدانی که از دست رفته ای یا از دست داده ای ...

.࿐

#تُ
برای خودت نیستی
و نمیدانی
برای #تُ بــودن
چـه لـذتــــی دارد ...


#مائده_فتحی

•
به قول جبران خلیل جبران :
پخته نخواهی شد مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی ولی لازمـ نمیدانی به کسی چیزی
از آن بگویی
اره خلاصه‌.

「♡」

نمیدانی داشتنت،
میانِ تمامِ این نداشتن ها
میانِ تمامِ این نخواستن ها
میانِ تمامِ این نرسیدن ها
میانِ تمام این تلخیِ آخر قصه های امروزی،
چقدر میچسبد...



. .

•
به قول جبران خلیل جبران :
پخته نخواهی شد مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی ولی لازمـ نمیدانی به کسی چیزی
از آن بگویی
اره خلاصه‌.

「♡」

ولنتاین هم تمام شد خرس و شکلات هایشان، قرمزی های پر زرق و برقشان تمام شد
چندروز بعد هم یادشان میرود
یاحداقل تنها خاطره ای کوچک می شود در ذهنشان!!

من اما دیروز
نشد تلفنت رابگیرم و بگویم نمیدانی چقدر عاشقت هستم
نشد برایت چند خطی حافظ بخوانم
بوسه روی لبانت بنشانم نشد!
روز عشق که نبود روز #تُ بود بدون #تُ !!
داغت بود روی قلبم!
آتش بود به جانم!!
تا ابد یادم نمیرود.


. .

و از تمام ما همین خیال‌های دور به جا خواهد ماند، نام‌هایی که به زحمت به یادشان می‌آوریم و صورت‌هایی که تکه به تکه‌ی اجزایشان را فراموش خواهیم کرد و در انتها صورتی بی شکل خواهد ماند و نامی که دیگر نمیدانیم که از آن چه کسی بوده است



. .