کاش سرخی خنده هامون کمرنگ نشه
مثل انار یلدا سرخ بخندیم همیشه
دوستت دارم
چند دقیقه بیشتر از همیشه
یلدا مبارکت
پاییز صدقه سرت
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هامون
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پشت بیحوصلگی خیلیامون
یه زمانی کلی حوصله بوده
پشت بیتفاوتیمون کلی توجه و اهمیت بوده
پشت سکوتمون کلی حرف بوده
و پشت بدبینیهامون کلی اعتماد بوده
آدما به الآنمون نگاه میکنن
و بهمون برچسب میزنن
در حالی که نمیدونن چی بهمون گذشته
آدم یه وقتایی از اول این نیست
این میشه ...
ولی یکی باید مثل جمال ثریا بیاد و مو رو از شونه هامون کنار بزنه، گردنمون رو از پشت ببوسه و آهسته کنار گوشمون زمزمه کنه:
من معشوق تو
من همسر تو
من برادر تو
من پدر تو
من حتی رفیق توام،
هر کدام را که نخواستی، آن دیگری توام.
منی که تنهایت نخواهم گذاشت....
یه بیماری هست به اسم "اروتومانیا"؛
این بیماری اینطوریه که ؛
تو از شخصی که دوستش داری
تصویری میسازی که از
خود واقعیش پیشی گرفته
و در نهایت شخصیت اصلی اون فرد
باعث ناراحتیت میشه!
فکر میکنم خیلی هامون درگیر این بیماری باشیم
. .
ما بدو، دلار بدو. ما بدو، طلا بدو. ما بدو، رویاهامون بدو.
ما بدو، زندگی بدو.....
یه وقتایی هم چایی دم میکنیم
که باهاش بغض هامونو قورت بدیم .️
تروما فقط اون لحظهای نیست که شکستیم، تروما اون وقتیه که بعدش هیچکس نبود بیاد تکههامون رو جمع کنه و بگه من هستم! درد بعضی خاطرهها، از تنهایی بعدشه، نه خود اون اتفاق.
پشت بی حوصلگی خیلی هامون یه زمانی
کلی حوصله بوده...
پشت بی تفاوتی هامون کلی توجه
و اهمیت بوده...
پشت سکوتمون کلی حرف...
و پشت بد بینی هامون کلی اعتماد آدم ها
به الانمون نگاه میکنن و بهمون کلی برچسب میزنن
در حالی که نمیدونن چی بهمون گذشته ادم یه وقتهایی از اول این نیست این میشه....
یه تفکر اشتباه رایج دربارهی ترمیم زخمها و تروماهامون وجود داره که فکر میکنیم روزی میرسه که همه زخم ها در روانمون پاک میشه جوری که انگار نه انگار هیچوقت زخمی وجود داشته یا درد و رنجی در درونمون بوده!
اما حقیقت شفای روانمون این نیست که بتونیم درد رو حذف کنیم!
بلکه واقعیترین نوع بهبود، اینه که یاد بگیری
چطور درد رو در دل جریان زندگیت جا بدی،
بدون اینکه اون درد، تو رو متوقف کنه!
کنار هم که بودیم حرفهامون تمومی نداشت؛ از شعر و کتاب شروع میکردیم، میرسیدیم به فلسفه و عرفان، از موسیقی و هنر آسمون ریسمون میبافتیم، میرسیدیم به تحلیل تاریخ، گاهی بیهوا میرفتیم سراغ مرور خاطرات کودکی و آدمهایی که یه جایی توی گذشته جا موندن. حرفهامون مثل رود جاری بود؛ بیتوقف، بیقید، بیدغدغهی زمان. گاهی با یک جملهی ساده، ساعتها گرم صحبت میشدیم، گاهی یک نگاه کافی بود تا فکر هم رو بخونیم. الان اما همهی حرفها سنگینی میکنه روی دلم، تکرارشون میکنم و انگار توی دیوارهای خونه پژواک میشن، بدون شنونده. من هنوز از شعر شروع میکنم، به فلسفه و هنر میرسم، میخوام از خاطرات رد شم اما تو رو اونجا میبینم، جا میمونم از رفتن.