سـی سال خدای را یاد کردم
چون خاموش شدم،
بنگریستم
حجاب من، ذکر من بود...
بایزید بسطامی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کردم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
خبرنگاره رفت پیش یه پیرزن صدساله که خیلی خوب مونده بود
راز موفقیتشو پرسید :
اونم گفت من تو زندگیم با کسی بحث نکردم... گفتن مگه میشه؟
گفت حق باشماست نمیشه!!!
نشستم
صبح و
ظهر و
عصر
در فکرت فرو رفتم ..
اذان گفتند و
من کاری نکردم
کافرم یعنی....؟
امید از حق نباید بریدن
مگو که کژی ها کردم.
تو راستی را پیش گیر،
هیچ کژی نمانَد ..
اگر بدی کرده ای با خود کرده ای،
جفای تو به وی کجا رسد...؟
"فیه ما فیه
مولانا"
(هوگو خطاب به ایزابل):
بعد از مرگ
پدرم خیلی این بالا میومدم.
تصور می کردم که کل دنیا یه ماشین بزرگه. می دونی، ماشین ها هیچ وقت قطعه اضافی ندارن، اونها همیشه دقیقا شامل قطعاتی می شن که لازمش دارن. پس فکر کردم اگه همه دنیا یه ماشین بزرگ باشه، من نمی تونم یه بخش اضافی باشم، من به دلیلی باید اینجا باشم... و این یعنی تو هم بی دلیل اینجا نیستی...
نشست تو ماشین
دستاش می لرزید
بخاری رو روشن کردم
گفت: ابراهیم ماشینت بوی دریا میده!
گفتم: ماهی خریده بودم
گفت: ماهی مرده که بوی دریا نمیده
گفتم هر چیزی موقع مرگ بوی اون جایی رو میده که دلتنگشه
گفت: من بمیرم بوی تو رو میدم...
"سیامک تقی زاده"
توی دنیا کسی هست که تا به حال به او اهانتی نشده باشه؟! به خود من آنقدر تا به حال اهانت شده که دیگه از توهین کسی نمی رنجم. وقتی نمی توانم عکس العملی نشون بدم چه کار باید بکنم؟ رنجیدن مانع از این میشه که آدم کارش رو انجام بده. و اگه آدم بخواد دنبال قضیه رو بگیره وقتش تلف میشه. زندگی همینه دیگه!
من اول ها از توهین مردم خیلی اوقاتم تلخ میشد ولی بعداً که خوب فکرش رو کردم دیدم که همهٔ اونها دل شکسته اند؛ هرکس میترسه که از همسایه اش تو سری بخوره به همین جهت سعی داره که دست پیش بگیره تا پس نیفته...
| کتاب:مادر | ماکسیم گورکی
هیچ وقت دوستم سجاد را از یاد نمی برم ... پسری بود مودب و البته کمی مذهبی . دوچرخه ای داشت بسیار زیبا و به قول معروف دنده کلاجی . 2 کمک فنره و چه و چه !
بسیار وابسته به دوچرخه مشکی رنگش ...
تماما به او می گفتم حیف است ... چفت و بندش کن ! نا غافل دزد می زند و داغش به دلت می ماند !
او هم در جواب می گفت : قفل می خواهم که چه ! روزی یک بار برایش آیت الکرسی میخوانم که نبرند ! خدا پناهش است ...
شش ماهی جواب داد اما امان از دزدی که نمی دانست این دوچرخه آیت الکرسی خوانده شده است . برد !
داغش ماند به دلش و یک عمر غلط کردم !
حالا شده داستان ما !انگار آیت الکرسی خوانده ایم برای عشقمان و هر روز دوستت دارم های بی عمل !
می برند آقا ! داغش به دلتان می ماند ! عمل کنید ...
: «سیمین.یکتا»
گفت :
تو با هرکس دیگه ای میتونی ، تو خارق العاده ای ...
نگاش کردم و با لبخند
گفتم :
حرومم باشه اگه این دو کلمه رو خرج کسی دیگه کنم ...
یکی از شاگردان استاد میخواست با داشتن رفتاری توهینآمیز، بیادبانه و تحقیر کننده و همچنین دادن پاسخهای نیشدار به او، استاد بزرگ را مورد امتحان قرار دهد. به همین علت به مدت سه روز، هنگامی که استاد صحبت میکرد، او را احمق خطاب میکرد و با حالتی خودخواهانه و تکبرآمیز وی را مورد تمسخر قرار میداد.
سرانجام، در پایان روز سوم، آن مرد دیگر نتوانست طاقت بیاورد. بنابراین از استاد پرسید : «چطور میتوانی بعد از اینکه سه روز به تو بیاحترامی کردم، اینقدر مهربان و با محبت با من رفتار کنی؟ هر دفعه که تو را رنجاندم با حالتی محبتآمیز به من پاسخ میدادی، این چطور امکانپذیر است؟»
استاد از او پرسید : «اگر کسی به تو هدیهای بدهد و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق میگیرد؟»
سؤال استاد بینش جدیدی را در ذهن فرد ایجاد کرد.
وقتی فردی به شما توهین میکند و شما از پذیرفتن آن امتناع میورزید، مسلماً این اهانتها به همان فرد توهینکننده تعلق میگیرد. پس چرا سعی میکنید برای چیزی که به فرد دیگری تعلق دارد خودتان را ناراحت و عصبانی کنید...؟