یادت باشه که تو بارها بهم زخم زدی و من مثل احمقها بخشیدمت با اینکه لایقش نبودی، اما حالا چی موند از من؟ یه جسمی که روحش رو از دست داده تا تو ترمیم بشی.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی بخشی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
احساساتی که الان داری تجربه میکنی بخشی از پروسهی پذیرشه؛ تحمل کن، صبوری کن، همهاش میگذره و دوباره به زندگی برمیگردی. فقط یادت نره که برای هر آدمی زمانش متفاوته. برای تو هم اتفاق میافته؛ شاید کمی دیرتر، شاید کمی دورتر اما بالأخره باهاش کنار میای.
ببخشید شما هم تنهایی خار و خفیفتون کرده و
از پا درتون آورده یا این عادی نیست؟
یکی این حرف را یک بار به من گفت و زندگیم را تغییر داد:
"تو دوست داری از مردم مراقبت کنی، چون بخشی از وجودت را که نیاز داشت کسی از تو مراقبت کند را درمان می کند."
When I give you my time, I'm giving you a portion of my life that I will never get back. Please don't make me regret it.
وقتی وقتم رو بهت میدم، بخشی از زندگیم رو دارم بهت میدم که هرگز پس نمی گیرمش.
لطفا منو پشیمون نکن.
از حُریت تا خریت فاصله ای نیست؛
زیادند حر ها و خر هایی که در هر لباسی و با هر ژستی، ظاهر میشوند!
کسی از سرانجامِ خودش خبر ندارد
زیاد گولِ منم منم های خودتان و دیگری را نخورید گاهی در یک لحظه با یک انتخاب، کاملا بی مقدمه یا خر می مانی یا حر میشوی!
سوال اینجاست
آیا آنقدر از خریت فاصله داریم که حُر ها را ببخشیم؟!
"آزاده بودن" چیز خیلی خوبی ست؛
برای قومی که فکر کنند
نه ژست و ادا، نه جَهیدن و جنگیدنِ خالی و بیهوده!
کاش هر چه هستیم و نیستیم به قول حسین لااقل آزاده باشیم!
نوشته بود:
" بار عشق را باید انداخت بر دوش کلمات روزمره. مثلا "دیوونه چطوری؟" یکجور جملهی عاشقانه است".
اما من گمان میکنم بار عشق را باید انداخت بر دوش رفتارها... پرسیدنِ حال آدمها در بیوقتی، یا خریدنِ گلهای بیوقت، یا بخشیدن چیزی که دوستش داری، یا ناگهان سر چرخاندن و تلاقی نگاه، یا ایستادن برای رسیدن ماشین و زل زدن به او تا دور و دور و دورتر شود.
آلما توکل
همیشه با دیگران مهربون بود، حتی وقتی خودش از درون خالی میشد.
یه روز یکی ازش پرسید: چرا انقدر میبخشی؟ گفت: شاید چون هیچوقت کسی رو نداشتم که حالم رو بپرسه، نمیخوام کسی دیگه اون حس رو تجربه کنه.
امروز 26 June، روز بخشیدنه…
ولی…
گاهے دلیل اینڪہ نمیتونیم یہ نفر رو ببخشیم اینہ ڪہ نمیتونیم خودمون رو ببخشیم!
چون یہ روزے ..
یہ ساعتی،.
حتے بیشتر از خودمون بہ اون آدم اعتماد ڪردیم و ازش انتظار داشتیم!
در واقع ما حماقت خودمون رو نمیتونیم ببخشیم و فراموش ڪنیم.
اصل ماجرا اینجاست…
اگر آیندگان بخواهند درباره ما و این زمانه بنویسند، خواهند گفت آنها کسانی بودند که زندگیشان بخشی با ناامیدی گذشت، بخشی با خشم، بخشی با ترس، آونگ میان سه ناخواستنی، لغزان و لرزان.