دلم می خواست:بند از پای جانم باز می کردند
که من،تا روی بام ابرها،پرواز می کردم،
از آنجا،با کمند کهکشان ها،تا آستان عرش می رفتم
در آن درگاه،درد خویش را فریاد می کردم!
که کاخ صدستون کبریا لرزد!