باز جنيني ميان زباله هاي شهر رها شد
باز دختري عفتش را به گمان عشق به هوس باخت و زن شد
باز پسري به بهاي يک هوس پدر شد
باز سطل زباله اي در شهر جايگزين آغوش مادر شد
باز پسري به بهاي هوسي آني بار گرگ صفتي و نامردي به دوش کشيد
باز دختري به جرم يک شب يک عمر فاحشه شد
باز پسري به تجربه يک لذت نامشروع به هرزگي خو گرفت
باز جنيني نارس در گوشه اي از شهر تاوان هوس را با جانش داد
و باز کودکي بار حرامزادگی بر دوش کشيد...
در اين شهر چه ميگذرد؟
تاوان اين هوسها را چه کسي ميدهد ؟
پدري هرزه ...مادري فاحشه...يا جنيني بيگناه با جانش؟