طوفان حادثه ميوزد و سرنوشت، تازيانه اش را بر پيكر م مينوازد و اميدم در باتلاق نسيتي غرق ميشود و سنگ سنگين سرنوشت بال پرنده ي آرزويم را ميشكند. حالا تو بگو... بگو چه كنم؟...