یه وقتایی خودتو بغل کن و بگو:
«مرسی که هر سختی و دردی بود رو از سر گذروندی، دل شکستگی، افسردگی، مشکلات خونوادگی، چندین بار اعتماد به کسایی که هیچوقت لیاقتشو نداشتن و یه عالمه چیز دیگه که تنهایی تحمل کردی ولی هیچوقت جا نزدی!
خیلی راه سخت و طولانی رو اومدی، بهت افتخار میکنم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گذروندی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
با آدمی وارد رابطه بشید که یادتون نیاد روزای بدون اون رو چطور گذروندید(:
اگه دیگه از ته دل شاد نیستی و نمیخندی
ببین برای از دست دادن چه کسی یا چه چیزی سوگواری نکردی
اگه دیگه نمیتونی عاشق بشی و دل ببندی بگرد و ببین چه کسی رو برای اشتباهش نبخشیدی
اگه دیگه انگیزه ادامه دادن نداری
بگرد و ببین با کدوم حسرت زندگیت کنار نیومدی
اگه دیگه خودتو دوست نداری
بگرد و ببین تیکه های عزت نفست رو تو چه اتفاقهایی از دست دادی
قبل اینکه به خودت بیای و ببینی که همه سالهای عمرت رو فقط با غم ، خشم ، حسرت و پوچی گذروندی
بگرد و ببین کجای داستانت خودت رو گم کردی ...
پریسا زمانیان
وقتی یه نفر میمیره، ذهنش «هفت دقیقه» زنده میمونه و فعالیت میکنه. توی اون «هفت دقیقه»، تمام خاطرات اون فرد به شکل یه رویا براش به تصویر کشیده میشن. «هفت دقیقه» در برابر «یک عمر زندگی». وقتی بهش فکر میکنی احساس عجیبی به آدم دست میده؛ میشه کاری کرد که اون «هفت دقیقه»، ارزشش با «یک عمر برابری» کنه؟ اصلا «هفت دقیقه»های ما آدما چقدر قراره شیرین باشن؟ چقدر قراره تلخ باشن؟ کیا هستن که زمان زیادی از اون «هفت دقیقه»هامون رو به خودشون اختصاص دادن؟ این «هفت دقیقه»ها باعث میشن اون لحظههای آخر از خیلی چیزا پشیمون باشیم یا نه، خوشحال باشیم از انجامشون؟
اگر فقط «هفت دقیقه» مهلت زندگی داشتیم، با کی اون «هفت دقیقه» رو میگذروندیم؟
.
اگه تو هم مث من همه عکسات سلفی بود و کسیو نداشتی ازت پرتره بگیره،
اگه تو هم مث من عاشق موسیقی بودی و گیتارت سه چهار سال خاک خورده بود و جورش جور نشده بود یه کلاس گیتار بری،
اگه تو هم مث من مینوشتی و کسایی که بیشترین وقتتو باهاشون میگذروندی اصن در جریان نبودن که تو دست به قلمی چه برسه بخوان کاراتو دنبال کنن و تشویقت کنن،
اگه تو هم مث من ذهنت پیش کتابایی که قراره بنویسی بود و مجبور بودی فقط توی دورهمیایی شرکت کنی که بین خانوما بحث یا راجع به مد و لباس و آرایشه یا راجع به تئوری های شوهرداری و بچه داری و بین آقایون یا راجع به فوتباله یا روحانی و احمدی نژاد و رییس جمهور احتمالی آینده،
اگه تو هم مث من سالها عاشق بودی و خیلی از اطرافیانت که مامانشون براشون همسر پیدا کرده عشقِ خودشونو با عشقِ تو مقایسه میکردن،
اگه تو هم مث من قبلهت دلت بود و دورت آدمایی بودن که اصول دینشون احکام و حجاب بود،
اگه تو هم مث من تنهایی میرفتی کافه چایی دارچینی میخوردی و خودت برا خودت شعر میخوندی و با خودت درمورد دغدغه هات حرف میزدی
میفهمیدی من چرا انقدر خستهم
میفهمیدی چرا حوصله زندگی ندارم
میفهمیدی چرا انقد به مهمونیا و دورهمیا اکراه دارم
شاید اگه تو هم مث من بودی و شبیه آدمای دور و برت نبودی میفهمیدی چرا نوشتههام و چهرهم مُسِن تر از شناسناممان!
#مانگ_میرزایی
امروز دبیرمون گفت عید رو چگونه گذروندید
یکی از ته کلاس گفت اقا ما نگذروندیم خودش گذشت