مشاعره‌ در کلاه قرمزی

فاميل دور: چی بگم؟!
آقاي مجري: اگر در بند در ماندو نه! اون قبول نيست!
فاميل دور: اونو ميخواستم بگم آخه! اينو ميگم حالا: از در درآمدي و من از خود به در شدم...
پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بي تو پسر نمي‌شود!
آقاي مجري: نه بچه جان! يه شعر قشنگ؛ بايد ميم هم داشته باشه.
پسرعمه زا: مي تو پسر نمي‌شود... خوبه؟!
فاميل دور: ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم...
آقاي مجري: اين ديوونم کرد از دست اين دره!
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!
ببعي: مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي، ز بامي که برخاست، مشکل نشيند، ببببعععع! عين بده...
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!!