دلم میخواهد آلزایمر بگیرم
ویک فنجان چای را در اتاقی بنوشم
که نمیشناسم
در اتاقی که هیچ قاب خالی عکسی مرابه گذشته نرساند
ومن این نباشم که هستم
گاهی که دلم میگیرد
دلم میخواهدکه دیگردلم نگیرد