خنده ات ساخت و ساز، اخم تو ویرانی ها
گیسوانت گره کور پریشانی ها

اشک تو در صدد حمله قلبی به من است
یورش آورده به من لشکر اشکانی ها

نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت
طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها !

از لب سرخ تو حرفی نزدم میترسم
زعفران باد کند دست خراسانی ها !

چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر
آشنایند به این منظره گیلانی ها

دُرّی و در دل یک مشت پر از مروارید
نادری باز در انبوه فراوانی ها !