تو كه شاعري بگو عشق چيه ؟
اگر سي سال پيش پرسيده بودي
از هر آستينم برايت
چند تعريف آماده و كامل
كه مو لاي درزش نرود
بيرون مي كشيدم ..

در اين سن و سال اما
فقط مي توانم دستت را
كه هنوز بوي سيب مي دهد بگيرم
و بازگردانمت به صبح آفرينش
از پروردگار بخواهم
به جاي خاك و گل
و دنده ي گمشده من
اين بار قلم مو به دست بگيرد
و تو را به شكل آب بكشد
رها از زندان پوست
و داربست استخوان هايت
و مرا
به شكل يك ماهي خونگرم
كه بي تو بودنش مصادف
با هلاكت بي برو برگرد ..