دم به دم از تو غمي ميرسد و من شادم

بند بر بند من افزايد و من آزادم

عيد قربان من آندم كه فداي تو شوم

عيد نوروز كه آئي بمباركبادم

ياد آنروز كه دل بردي و جان ميرقصيد

كاش صد جان دگر بر سر‌ آن ميدادم

مرغ دل داشت هواي تو در اقليم دگر

كرد پروازي و در دام بلا افتادم

گر نگيري تو مرا دست ، درآيم از پاي

برسي گر تو بجائي نرسد فريادم

آهي ار سر دهم از پاي در آرد آهم

گريه بنياد كنم سيل كند بنيادم

زدن تيشه بر اين كوه مرا پيشه شده است

بيستونيست فراق تو و من فرهادم

ياد من خواه بكن خواه مكن مختاري

ليكن ايدوست تو هرگز نروي از يادم

ميشوم پير و جوان ميشودم در سر عشق

بهر عشق تو مگر مادر گيتي زادم

گاه ويرانم و از خويش بود ويرانيم

گاه آباد و ز معماري تو آبادم

داد از تو بتو آرم كه نباشد جايز

فيض را اين كه به بيگانه رساند دادم

اين جواب غزل حافظ خوش لهجه كه گفت

زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم

"فيض كاشاني"