دختر ۴ساله عموم چندروزی بودبامامانش لج افتاده بود، یه بارکه بغض کرده بوداومد پیشم وگفت :عموکی عروسی میکنی؟
گفتم عموجان هروقت یه دخترمناسب پیداکردم
گفت عمو مگه من چمه؟ منوبگیرکه هم من راحت شم هم خودت!