بانو
مریض که میشوی
پرستارمیشوم
میآیم و مینشینم کنارتخت دلتنگی ات
موهایت را
بادستانم نوازش میکنم
میروم و قرص ماه را برایت می آورم!
تب که میکنی
درحوض شب پاشویه ات میکنم
و پتوی نم‌دار ابر را
رویت میکشم
دستانت رادردستم میگیرم
و تاخودصبح برایت دعامیخوانم