یادت هست
آن زمان راکه شورعشقی زیبا دردلت روشن بود ومن گرم میشدم با حرارت آن
یادت بماند
امروز تورامبینم سرد و ساکت
چون روح سرگردانی که شب هنگام درخانه درحرکت است
و چون سایه ای که گاهی فقط گاهی پشت سرم ایستاده است
ومن هرروزخودراکمی گول میزنم
وبه خوددلداری میدهم "خداراشکرحداقل سایه اش را گاهی میبینم"