نه بیمارم نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم
گهی با جان گهی با دل، گهی از هر دو بیزارم

گهی خم های در جوشم، گهی خمار می نوشم
گهی بیدار ولی خوابم، گهی در خواب و هشیارم

گهی بیگانه از خویشم، گهی بیگانه هم خویشم
گهی آنم، گهی اینم، گهی سر در گریبانم

گهی در شور و در سازم، گهی با غصه دمسازم
گهی تا عرش می تازم، گهی با ذره می سازم

گهی شاد و غزل خوانم، گهی از درد بی تابم
چه غوغاییست در این عالم، که من حیران حیرانم ....