مترسکم ،
عروسکی چوبی و تنها
که وقت ِ دِرو فراموش می شود …
مترسکم ،
نابینا ، بی جان ،
اینروزها دلم مثل دلِ تـــــــو ، گرفته
و خنده هایم همه دروغین است …
مترسکم ،
جانم اینروزها ، مثل بازارم بی مشتری مانده ،
دیگر از گنجشکان ِ سرمست ، خبـری نیست .
هرچه هست ، فقط کلاغ است و کلاغ و سیاهی…