سلام
بر آنان که بی حساب از ترس‌ها، تاریکی‌ها و سیاهی‌هایم برایشان گفتم و بازهم مرا شجاع، پرنور و پررنگ دیدند...


سلاااااااااااام روزتون باب دل

I wanted to tell you my secrets, but I saw that you are one of them

می‌خواستم رازهایم را به تو بگویم اما دیدم، تو خودت یکی از آن‌ها هستی

چه حس خوبی ست
اینکه با شعرهایم میتوانم
لب بر لب
دست در دست
تن بر تن تو ، بگذارم

#سید_محمود_حسینی
‌

#تقویم_بیست_و_یکم_تیر

خدایا به موقع برسان،
مصلحت هایی را که با آرزوهایم یکیست.🩵.

تموم حرف رو آقای محمود درویش میزنه که میگه:
"آنان که در دشواری هایمان غائب بودند، پس بگذارید برای همیشه غائب بمانند..!"
‌

خدایا بر قلب تاریک و خسته‌ی من نوری از حضورت بتابان
برای گریه‌هایم شانه‌ای پر مهر باش
و مرا در این رنجِ زیستن تنها مگذار .🤍

لحظاتی را به یاد دارم که لب‌هایم میوه‌ی خنده داشت و چشم‌هایم شوق. کاش کمی از آن لحظات باقی مانده بود، کاش کمی از آن لحظات را در مشتم نگاه داشته بودم.


-امیر محمد عبدالهی

Among all my lost; I still have an insider who stands stubbornly at my feet

میان تمامِ از دست رفته‌هایم؛ هنوز خودی دارم که سر سختانه پای من ایستاده است‌

تو رفته‌ای و همه چیز در من مرده‌است، خنده‌هایم، برق چشم‌هایم، امیدم.
می‌ترسم زمان هم تو را در من بمیراند.

«بیا و پُر کن این فاصله‌ی بینِ قلب‌هایمان را.»