مولانا میگه از ۳ چیز کمتر سخن بگو:
یکی از راه و مقصدت
دیگری از سیم و زر و داراییات
و سومی از اعتقادات خود
- در بیانِ این سه، کَم جُنبان لبت
از ذَهاب و از ذَهَب، وَز مَذهبت
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی دیگری
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از حُریت تا خریت فاصله ای نیست؛
زیادند حر ها و خر هایی که در هر لباسی و با هر ژستی، ظاهر میشوند!
کسی از سرانجامِ خودش خبر ندارد
زیاد گولِ منم منم های خودتان و دیگری را نخورید گاهی در یک لحظه با یک انتخاب، کاملا بی مقدمه یا خر می مانی یا حر میشوی!
سوال اینجاست
آیا آنقدر از خریت فاصله داریم که حُر ها را ببخشیم؟!
"آزاده بودن" چیز خیلی خوبی ست؛
برای قومی که فکر کنند
نه ژست و ادا، نه جَهیدن و جنگیدنِ خالی و بیهوده!
کاش هر چه هستیم و نیستیم به قول حسین لااقل آزاده باشیم!
برویم بخوابیم.
خواب هر چه باشد
دست کم جهانِ دیگریست
دور شویم از این جهان
از چشمانت
رد شب را بیرون کن
امروز صبح دیگریست...
هر جای این جهان بروی غرق غربتی
برگرد سوی من که وطن چیز دیگریست
عشق یکطرفه ممکن است دردناک باشد، ولی درد امنی است؛ چون به کس دیگری جز خودمان صدمه نمیزند.
دردی خصوصی و همان اندازه که تلخ و شیرین است، خودانگیخته نیز هست. اما به محض آنکه #عشق، دو جانبه میشود، باید حالت انفعالی و ساده صدمه دیدن را رها کنیم و مسئولیت ارتکاب به گناه را بپذیریم.
یکی از فاکتورهای انتخاب پارتنر یا دوست، تابآوریه، تحمل جور نشدنها، نرسیدن به قرارها و پیش نرفتن برنامهها به اندازه کافی سخت هست، دیگه استرس گرفتن برای واکنش دیگری رو آدم هیچ طوره نمیتونه تحمل کنه.
خدایا
با همین دستان ریز و لرزانم،
یکییکی آرزوهایی را که با نخ خیال بافته بودم،
به خاک سپردم
قلبم، دیگر گورستانِ رؤیاست...
جایی نمانده برای دفن حسرتهای تازه....
ای مهربان بیمرز!
تو جز من بندههای زیادی داری، اما من جز تو پناهی ندارم......
در میان بیکران بندگانات
من همانند قطرهای در اقیانوسم
اما برای من،
تو خود اقیانوسی......
خدایا!
از این پس،
قفل بزن بر درِ وا ماندهی دلم، تا هیچ رؤیای دیگری جرأت فرود آمدن در این ویرانه را نداشته باشد.
نه دلم تاب تولد آرزوی نو دارد،
نه اشکهایم، طاقت بدرقهی دیگری
نشست و با صدای بلند برای تمام اتفاقات سخت و غمانگیز زندگیاش گریه کرد، و بعد از آن گریهی طولانی احساس کرد که به آدم دیگری تبدیل شده است.
آنجا که زنی با موهای آشفته و لبخند غمگین
بر سنگفرشهای بارانخوردهی شهر، راه میرود و در ذهنش شعری بیقافیه را زمزمه میکند.
و آنجا که مردی، پشت پنجرهی مهگرفته اتاقش، دستی لرزان بر چهرهاش میکشد،
آرام در سکوت به سیگارش پک میزند و
دخان سیگارش را در آغوش نیستی رها میکند.
جاییست که شاید هردو فکر میکنند
نجاتشان در گریز است
اما این فکر تنها توهمی بیش نیست.
رفتن، تنها شکل دیگری از ماندن در تنهاییست.
هیچ چیز و هیچکس نمیتواند
تنهایی بیانتهایشان را پر کند.
#رامین_وهاب_راوی