به من نگاه کن ولبخند ببار
بين من وتو پنجره اي است که شيشه هايش را به باد سپرده است.

به من نگاه کن، با چشم هايي که از باران بازگشته اند.

به من نگاه کن وبرايم آسمان آسمان لبخند ببار،

اينجا هميشه دلي هست که درانتظار تابستان نگاهت

گيسو سپيد کرده است.

اين سوي پنجره هوا خوب است،

آن سوي پنجره چطور؟

اين سوي پنجره درآفتابی...