تَرَک خورده ام
مثلِ بیابانی زیر پونزِ نقشه
حالِ مرا از آینه ها بپرس
آنجا که جوانی ام را
از هیچ “جراحی” نخریدم
و شبیه خودم ماندم
این فصل هایِ “لعنتی”
از من دور می شوند
و به “تو” نزدیک
یک جایِ کار می لنگد!
سوت نزن…
هیچ پایِ لنگی به موقع
به پایان نمی رسد
“آزاده پیرای”