بـے آنکـﮧ اجازه بگیرב

قــَلبم را اسیر نگاه خویش کرב

و مَـטּ نیز بـے آنکـﮧ بـבانم چرا

چشمانَم را بـﮧ انتظار نگاهَش روانـﮧ ساختم



و פـال بـے آنکـﮧ بخواهم

בر فراقش گونـﮧ هایم را میزباטּ شـَبنم چشمانـَم ساختـﮧ ام