يه بار زنگ زدم خونمون مامانم گوشيو برداشت صدامو کلفت کردم گفتم :

از دانشگاه مزاحمتون ميشم ، منزل آقاي بوق ؟

مامان : بله بفرماييد من خانمشون هستم

من : بوق بچه شماست؟

مامانم : يا خدا باز چه گندي زده اين ذليل مرده ؟

من : آقاتو قرعه کشي دانشگاه برنده سفر به مشهد مقدس شدن

ميخواستم ببينيم پسر خوبي هست ؟ به درد بردن به اين سفر ميخوره؟

مامانم : ^_^ قربون بچم برم يه تيکه جواهره ، نماز و روزش رو هميشه به جا مياره

اينقدر مهربونه بچم ، فقط تا موز ميبنه مثل حيون وحشي بهشون حمله ميکنه

پاکه ، معصومه ، دليل زندگي من و باباشه ، قربونش برم مثل ميمون دلقک بازي درمياره تا ما بخنديم

من : تو که اينقدر منو دوس داري چرا بروز نميدادي ؟

مامانم : تويي اي خاک تو سرت گوساله ، حالا منو دس ميندازي ؟

بزار بابات بياد نشونت ميدم ذليل مرده خاک تو سرت دلقک ، خدافظ !

يعني خدايي عواطف مادراي ايراني تو حلقم !