اعتراف میکنم بچه که بودم وقتی مادرم برام ازاین جوجه رنگی هاخریدگفت اینارنگ شمیای زدن زودمیمیرندمن برای اینکه نمیرند بردن شستم جوجه هاروتووان بعدجنازشون آودم بیرون یه همچین نابقعه ای بودم من