مینای دلم سنگ صبور دگری داشت
گر با خطِ ابروی کمانی شرری داشت

دریای غمت گوهر دُردانه نشان داد
این بحر گرانْ موج، عجب درد سری داشت

ما گمشده‌ی وادی حیرت‌زده‌گانیم
ای کاش سفرهای دلم راهبری داشت

هر ناله و فریاد که درگاه تو کردیم
انگار نه انگار که آتش اثری داشت

بیگانه دلم را شکند هیچ غمی نیست
از دوست بپرسید: "چرا او تبری داشت"

بر بام بلندت بزدم جارِ دمادم
یک پله اگر نرده‌ی ما بیشتری داشت

غوغای دو عالم بشدم از سر مستی
گر جامِ می عمر و زمان، مختصری داشت