آغوش تو دریاست، باشی می‌پرند از خواب
در بندر چشمان من صدها پری بی‌تاب

با من شبیه قایقی از نور می‌رقصد
تا صبح بر موج نوازش‌های تو، مهتاب

لب‌های من دو ماهی قرمز که می‌لرزند
از ترس تُنگ و تور، از تقدیر دور از آب

گرداب و توفان پیش روی ما فراوان است
دریانورد ناشی‌ات را بیشتر دریاب!

حالا که بعد از سال‌ها دریا فقط رویاست
تو نیستی و من اسیرم توی این تُنگاب

از من کسی اما به جز نام تو نشنیده‌ست
ماهی فقط می‌گوید: آب آب آب آب آب آب