کپشن های مربوط به توفان

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی توفان

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

. کپشن خاص .

"خودم" معشوقه ی شعرهایم کرده بودمت
انصاف نبود از راه نرسیده
"تو" را بگیرد و با خودش ببرد...
تصور کن حال رفتگری را که
برگ ها را باعشق دور خودش جمع میکند و توفانی از خدا بی خبر،
از راه نرسیده با خود میبردشان...

#سحر_رستگار

✿ کپشن خاص ✿

زنها دو دسته اند؛ آنهایی که محافظت می شوند و آنهایی که نمی شوند.
دسته ی اوّل را با ماشین به این طرف و آن طرف می برند و سرِوقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره و ... برمی گردانند. با تلفن، حالش را می پرسند و اگر سرش درد کرد، یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟"
زن های دسته ی دوّم، توی باد و باران و توفان، ساعت ها توی صف اتوبوس می ایستند و با اینکه تصمیم میگیرند به جایی که اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان، بی اختیار، بارها و بارها به آن سو می چرخد. تا شب سگ دو می زنند و شب، کسی نیست که بگوید: "عزیزم؛ قرص مسکّن برایت بیاورم؟"
زن های محافظت شده، راه رفتنی با طمأنینه دارند
ولی زن های محافظت نشده، یا بسیار تند راه می روند یا کُند
زنِ محافظت نشده، یا غر می زند یا به جایی خیره می شود و گاه خرفت می شود
زنِ محافظت شده، مهمانی ترتیب می دهد و از مسافرت هایش می گوید
زنِ محافظت نشده، گریه می کند و آنقدر این کار را ادامه می دهد که دیگر اشکش در نیاید.
زنِ محافظت شده، همیشه در نیمه ی راهِ گریه و یأس، به زندگی برمی گردد..

#فریبا_وفی

✿ کپشن خاص ✿

شب‌ها به یاد روی تو بارانی‌ام هنوز
شاهد خداست از غم پنهانی‌ام هنوز

از بار غم ببین کمر عشق من شکست
با موج غصه‌های تو توفانی‌ام هنوز

آزادی‌ام به دست تو باشد کلید بخت
از قفل روی ماه تو زندانی‌ام هنوز

آمال زندگی! سر و سامان من تویی
آشفته‌تر ز بی سر و سامانی‌ام هنوز

انداختی مرا تو به چاهِ غمِ فراق
من بی‌گنه چو یوسف کنعانی‌ام هنوز

پیشانی‌ام به نام تو -بخت بلند من-
بی تو به روزگارِ پریشانی‌ام هنوز...

#قوام_فتحی

فقط مرغ های دریایی اند که از توفان نمی هراسند، حتی وقتی در میان دریا، جهت خود را در توفان گم می کنند و جایی برای نشستن پیدا نمی کنند، آنقدر بال می زنند تا توفان تمام شود و زمینی برای نشستن پیدا کنند یا در همان اوج، بمیرند.
آن که درون امواج می افتد، مرغ دریایی نیست ...
مرغ دریایی در اوج می میرد، آخرین توان خود را صرف اوج گرفتن می کند تا سقوط را نبیند.

زن ها دو دسته اند. آن هایی که محافظت می شوند و آن هایی که نمی شوند.

دسته اول را با ماشین به این طرف و آن طرف می برند و سر وقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره و ... بر می گردانند. با تلفن حالش را می پرسند و اگر سرش درد کرد یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟"

زن های دسته دوم توی باد و باران و توفان ساعت ها توی صف اتوبوس می ایستند و با این که تصمیم می گیرند به جایی که اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان بی اختیار بارها و بارها به آن سو می چرخد. تا شب سگ دو می زنند و شب کسی نیست که بگوید:
"عزیزم، قرص مسکن برایت بیاورم...؟"

به آتش می کشم آخر دل نامهربانت را
به یغما می برم چشمِ به رنگِ آسمانت را

بمان ای کشتی امیدهایم ، لج نکن با من
به توفانی ز نفرین می سپارم بادبانت را

وجودش را ندارم خوب می دانی و الا من
به لب می آورم بادستهایم طفلِ جانت را

شنیدم با همه حاضر جوابی می کنی باشد
خلاصه داغ خواهم کرد گنجشکِ زبانت را

و روزی هم به دستِ باد خواهم داد می بینی
شلالِ گیسوانِ مخملِ پولک نشانت را

نمی دانی چه آهی می کشم وقتی که دورادور
تماشا می کنم رنگین کمانِ ابروانت را

به نستعلیقِ ابروی به هم پیوسته ات سوگند
به من جان می دهی
حرفی بزن واکن دهانت را ....

«ربنا آتنا» نگاهش را،
که هوایم دوباره بارانی است
السلام علیکْ یا دریا که دلم بی قرار و توفانی است ...

خداوند گفت :

- دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد .
پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت :
- اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد .
باران ، نام او بود .
همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت :
- اگر بدانید ، با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد ، روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت :
- آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .
خدا گُلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گُل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت :
- اگر بفهمید ، تنها با گُلی قیامت خواهد شد .
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آن ها باقی نماند .
خدا گفت :
- آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت :

- جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر ....

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم.
برگهای آرزوهایم، یکایک زرد می شد،
آفتاب دیدگانم سرد می شد،
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
وچه چه زیبا بود اگر پاییز بودم،
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

داستان ثروتمند بی پول !

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هردو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند.
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.» آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین؟ »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه نه!» دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.»
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

کپشن, خودم, معشوقه, شعرهایم, کرده, بودمت, انصاف, نبود, نرسیده, بگیرد, خودش, ببرد, تصور, رفتگری, باعشق, میکند, توفانی, میبردشان, سحررستگار, زنها, دسته, اند؛, آنهایی, محافظت, شوند, اوّل, ماشین, برند, سرِوقت, آرایشگاه, استخر, مدرسه, اداره, برمی, گردانند, تلفن, حالش, پرسند, بگوید, بهتر, نیست, استراحت, دوّم, باران, ساعت, اتوبوس, ایستند, اینکه, تصمیم, میگیرند, جایی, آنجا, نگاه, نکنند, گردنشان, اختیار, بارها, چرخد, زنند, عزیزم؛, مسکّن, برایت, بیاورم, رفتنی, طمأنینه, دارند, نشده, بسیار, روند, کُند, خیره, خرفت, مهمانی, ترتیب, مسافرت, هایش, گریه, آنقدر, ادامه, دیگر, اشکش, نیاید, همیشه, نیمه, راهِ, زندگی, گردد, فریباوفی, شبها, بارانیام, هنوز, شاهد, خداست, پنهانیام, ببین, شکست, غصههای, توفانیام, آزادیام, باشد, کلید, زندانیام, آمال, سامان, تویی, آشفتهتر, سامانیام, انداختی, چاهِ, فراق, بیگنه, یوسف, کنعانیام, پیشانیام, بلند, روزگارِ, پریشانیام, قوامفتحی, دریایی, هراسند, وقتی, میان, نشستن, پیدا, تمام, زمینی, بمیرند, درون, امواج, افتد, میرد, آخرین, توان, گرفتن, سقوط, نبیند, مسکن, نامهربانت, یغما, چشمِ, رنگِ, آسمانت, بمان, کشتی, امیدهایم, نفرین, سپارم, بادبانت, وجودش, ندارم, آورم, بادستهایم, طفلِ, جانت, شنیدم, حاضر, جوابی, خلاصه, خواهم, گنجشکِ, زبانت, روزی, دستِ, بینی, شلالِ, گیسوانِ, مخملِ, پولک, نشانت, دورادور, تماشا, رنگین, کمانِ, ابروانت, نستعلیقِ, ابروی, پیوسته, سوگند, حرفی, واکن, دهانت, ربنا, آتنا, نگاهش, هوایم, دوباره, السلام, علیکْ, قرار, خداوند, پیامبری, نخواهم, فرستاد, گونه, انتظار, دارید, جهان, هرگز, نخواهد, ماند, پرنده, آوازی, خواند, نغمه, گرویدند, ایمان, آوردند, بدانید, رسولی, همین, باریدن, آنان, شناختند, رسالت, دریافتند, درنگ, توبه, کردند, بارش, دریغ, شستند, پاکی, پیغامبر, بشارت, نسیم, فهمیدند, زیستند, فهمد, قلبش, لرزد, مومن, چنین, گُلی, برانگیخت, معاد, معنا, چنان, رستخیز, مومنی, رستاخیز, بفهمید, تنها, قیامت, هزار, نامش, سجده, افتاد, باقی, نماند, مردم, دانستند, افتادند, پیغمبر, اقتدا, بهشت, فرشته, آکنده, فرستاده, مرسل, کافری, انکار, بجنگد, دروغگو, بخواند, مجنون, ساحر, پاییز, خاموش, ملال, انگیز, برگهای, آرزوهایم, یکایک, آفتاب, دیدگانم, سینه, ناگهان, اندوهی, جانم, همچو, دامنم, زیبا, وحشی, آمیز, داستان, ثروتمند, بدجورى, توفانى, دختر, کوچولو, حسابى, سرما, مچاله, بودند, هردو, لباسهاى, کهنه, گشادى, داشتند, خانه, مىلرزیدند, پسرک, پرسید, ببخشین, خانم, کاغذ, باطله, دارین, نداشتم, مالى, خودمان, چنگى, توانستم, کمکی, مىخواستم, بازشان, چشمم, پاهاى, کوچک, دمپایىهاى, کوچکشان, قرمز, گفتم, بیایین, فنجون, براتون, درست, داخل, آشپزخانه, بردم, کنار, بخارى, نشاندم, پاهای, فنجان, شیرکاکائو, برشته, مربا, دادم, مشغول, چشمى, دیدم, خالى, دستش, پولدارین, نگاهى, روکش, نماى, هایمان, انداختم, احتیاط, نعلبکى, گذاشت, نعلبکىاش, خوره, درحالى, بستههاى, کاغذى, جلوى, صورتشان, گرفته, شلاق, نزند, رفتند, سفالى, برداشتم, براى, اولین, عمرم, کردم, زمینى, آبگوشت, ریختم, سقفى, بالاى, همسرم, دائمى, آمدند, صندلى, سرجایشان, گذاشتم, اتاق, نشیمن, مرتب, نکردم, یادم, نرود, ثروتمندى, هستم,