کپشن های مربوط به درنگ

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی درنگ

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

‌‌‌
‌‌ 🅘'🅜 🅐🅛🅞🅝🅔
LIKE THE WHITE PENCIL IN THE
CASE
‌‌ تنهام،
‌ مثل‌همون‌مدادسفیده،تویِ‌جعبه‌مدادرنگی!
‌‌‌
‌‌‌‌‌‌.࿐

🅘'🅜 🅐🅛🅞🅝🅔
LIKE THE WHITE PENCIL IN THE CASE
‌‌
تنهامـ مثل‌ همون‌ مداد سفید تویِ جعبه‌ مدادرنگی 🤍

یه چشم‌بند ببند تا نبینه چشمات این روزگار بَدرنگو...

‌‌‌‌‌‌.࿐

مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



ای فردا!
من سوی تو می‌رانم
رنج است و درنگ نیست، می‌تازم
مرگ است و شکست نیست، می‌دانم...

#هوشنگ_ابتهاج

..

اگه روزی خواستی گریه کنی من رو صدا بزن، قول نمیدم بتونم بخندونمت، ولی میتونم با تو گریه کنم. اگه روزی خواستی فرار کنی از اینکه من رو صدا بزنی اصلا درنگ نکن، قول نمیدم ازت بخوام که بمونی ولی میتونم باهات فرار کنم. اگه روزی نمیخواستی با کسی حرف بزنی من رو صدا بزن تا با هم سکوت کنیم، ولی اگه روزی من رو صدا زدی و من جوابی ندادم، به سمتم بیا. چون قطعاً تو اون زمان من به تو نیاز دارم.


..

اگه یک روز خواستی گریه کنی؛ منو صدا بزن. قول نمیدم که بخندونمت ولی میتونم باهات گریه کنم.
اگه یک روز خواستی فرار کنی؛ واسه اینکه منو صدا بزنی اصلاً درنگ نکن. قول نمیدم که ازت بخوام بمونی، ولی میتونیم باهم فرار کنیم.
اگه یک روز نمی خواستی با کسی حرف بزنی، منو صدا بزن تا باهم سکوت کنیم.
اگه یک روز منو صدا زدی و جوابی نشنیدی، تو بدو بیا سمتم چون اینبار قطعا من به تو نیاز دارم.

یه چشم‌بند ببند تا نبینه چشمات این روزگار بَدرنگو...

‌‌‌‌‌‌.࿐

مردی نزد حلاج آمد و پرسید:
رهایی چیست؟
او در مسجدی نشسته بود که دور تا دور آن ستون‌های زیبایی بود، حلاج بی‌درنگ به سمت یکی از ستونها دوید و آن را با هر دو دست گرفت و فریاد زد:
به من کمک کن، این ستون به من چسبیده است و به من اجازه آزاد شدن نمی‌دهد.
مرد گفت:
تو دیوانه هستی،
این تویی که به ستون چسبیده‌ای...، ستون تو را نگرفته است.
منصور گفت:
"من پاسخت را دادم، حالا از اینجا برو،
هیچکس تو را مقید نکرده است.
قید و بند تو
کاذب است.
تو در بند خویشی ...



آدمای مودی روحتونو خسته میکنن زمانی که فهمیدین لحظه ای واسه ترک اون فرد (چه دوست چه پارتنر) درنگ نکنین